تو همیشه همه کسم بود ... من تو رو اندازه ی کهکشان ها دوست داشتم .. حتی اگه دعوا کرده بودیم
بیاااااا .. زارتتت
هیونجین خندید و دستشو دور گردن فلیکس تنگ کرد و پیشونیشو بوسید
چرا پسره حرفایی دختره رو باور کرده ؟... آخه اصلا جور در نمیاد .. دختره یه عالمه گوه خورده بعد میگه من تورو به اندازه ی کهکشان ها دوست دارم
_ خب فیلمه واقعی که نیس ...ولی آره پسره خیلی اسکوله
اصلا کارگردان این فیلم کیه ؟ من بیشتر بلدم از این مدیریت کردنو
هیون جین قهقهه ای کرد و به فلیکس نگاه کرد
_خوابت که نمیاد ؟
نه .. فقط حوصلم سر رفته
_ فردا قراره یه جایی ببرمت
کجا ؟
مشتاق به چشمای خمار هیون جین نگاه کرد
_فردا میفهمی
هیون جین ؟ راستش یه سوالی داشتم
دستشو داخل موهای فلیکس کرد و نوازش کرد
الان ما چی هستیم ؟ یه دوست ؟ یا دوست پسر
هیون جین با سوال فلیکس تعجب کرد راستش خودش به این موضوع فکر کرده بود
_خب آره ما بیشتر از دو دوستیم ... دو دوست هیچ وقت لب همو نمیبوسن فلیکس و یا انقد مراقب هم نمیمونن .. پس میشه گفت آره دوست پسریم ولی تو که با این وضعیت مشکلی نداری ؟؟
راستش .. نه .. اصلا .. من خودم بهت یه حسی دارم ... ولی
ادامه ی حرفشو نگفت و به جاش با دستاش صورتشو قایم کرد و سرشو پایین انداخت
_ چیشد ؟!؟
دستای فلیکسو کنار کشید و دید فلیکس شبیه لبو شده
_ از چی خجالت کشیدی
ولش کن .. من دیگه میرم اتاق خودم بخوابم
خواست بلند شده که هیون جین کمرشو گرفت و روی پاهای خودش نشوند
_ لیکس؟! چی شده .. به خودم بگو ..
همونطور که داشت با فلیکس ارتباط میگرفت انگشتشو آروم روی گردن فلیکس کشید و تا شکم فلیکس آورد
_چیزی اذیتت میکنه ؟! یا
هیچی هیچی ... راستش رو میگم الان واقعا خستم میخوام برم
_پس چرا ...
دست فلیکسو گرفت و دستشو روی دست فلیکس کشید
_ دستت عرق کرده
دستم ؟! ... آها .. خب من .. همیشه دستام اینطوریه
هیون جین چشماشو بست و سرشو بالا پایین کرده
دارم راست میگم اینطوری نکننن
محکم فلیکس رو گرفت و روی تخت خوابوند و روی فلیکس حرکت کرد و دستاشو کنار سر فلیکس گذاشت و دستشو سمت داخل لباس فلیکس برد و دستشو روی شکمش کشید
_ اگه درست میگی چرا شکمت عرق کرده
خب .. من چه میدونم .. عرق کرده که کرده
هیون جین نزدیک تر هم شد و به چشمای فلیکس زل زد
_ کیتن .. وقتی استرس داری مردمک چشمات میلرزه ... از چی استرس داری ؟!
ه..هیونجین بس کن ... برو کنار
دستشو روی سینه ی فلیکس کشید
_ قلبت داره تند تند میزنه
فلیکس کمکم داشت به چشماش اشک میومد ... حالش یجوری بود .. حتی خودش هم نمیدونست چه مرگشه
_ فلیکس ؟! داری گر....
فلیکس نزاشت حرف هیون جین کامل بشه
یزره سرشو بالا گرفت و لباشو یه لباس هیون جین کوبید و دستشو سمت گردن هیون جین برد و اونو نزدیک تر کرد
هیون جین به چشمای پسته ی فلیکس نگاه کرد و پوزخندی زد و جواب بوسشو داد ... چشماشو بست و سرشو کج کرد وو با ولع لباشو روی لبای فلیکس میکشید و میبوسید
لباشونو با ریتم خاصی بازو بسته میکردن و میمکیدن
یهو هیونجین گاز محکمی از لب فلیکس گرفت که ناله ی ریزی بیرون داد و طعم خون تو دهنش پخش شد
آروم سینه ی هیونجین رو فشرد و یزره هول داد فاصله گرفتن و هر دوتا نفس نفس میزدن
فلیکس محکم روی سینه هیون جین مشت زد
لبم سوخت عوضی
هیون جین نیشخندی زد و سمت گردن فلیکس رفت
که فلیکس خنده ای کرد و سعی کرد هیونجینو دور کنه
قلقلکم میاد نکن ..رزتسدمسالزیضیبامکچج
هیونجین خنده ای کرد و فاصله گرفت
_ ریدی تو حسم فلیکس
هردو خندیدن و دوباره بهم خیره شدن و اینبار هیون جین خواست لبای فلیکس رو ببوسه که فلیکس نزاشت
قبل از ادامه دادن .. بیا چند تا چیز رو روشن کنیم
هیونجین متعجب خیره شد
اگه ادامه بدیم مطمئنا قراره خیلی چیزا شکسته بشه .. پس بیا چند تا قانون بزاریم
اول من شروع میکنم .. قانون اول : هیون جین بیا همیشه به هم احترام بزاریم و اگه یه اتفاق بد دیدیم از دیگری بهش اختار بدیم
قانون دوم : من نمیخوام هیچ خیانتی در کار باشه .. اگه قرار باشه یه نفر دیگه رو دوست داشته باشی زود بهم بگو تا خودم زود ازت جدا بشم ...
قانون سوم : سعی کنیم تا آخرش باهم باشیم .. باشه؟
هیون جین لبخند ملیحی زد و گفت
_ چشم شیرینم .. من بهت قول میدم که قرار نیست اون چیزایی که دوست نداری اتفاق بیوفته ... و حالا که تو سه تا قانون گذاشتی منم فقط میخوام یکی بزارم
_ قانون منم اینه ... ما هفت روز تو به هفته داریم هر هفته حداقل ۳ بار انجامش بدیم
فلیکس چشماش گرد شد
یااا .. منم فک کردم داری یه چیز مهمی رو میگی ... سه روز ... خیلی زیاده .... دو تا .. آره فقط دوتا
_باشه دو روز .. هرچی تو بگی
* 18 *
لبخندی زد و موهاشو با کش روی مچش از پشت بست و به فلیکس نزدیک تر شد
_الان ادامه بدیم ؟
فلیکس پوزخندی زد و گردن هیونجینو گرفت و سنت خودش کشید
خیلیییییی پرویی هوانگ فاکینگ
هیون جین نیشخندی زد و لباشو روی لبای فلیکس کوبید ولی اینبار خیلی عمیق تر و وحشیانه تر همو میبوسیدن
دستاشو سمت تیشرت فلیکس برد و تو تنش محکم پاره کرد .. از لباس فلیکس کنار کشید و سمت گردنش رفت و چند تا گاز محکم و سمت سینش حرکت کرد و و چند تا بوسه ی خیس گذاشت
زیر لمساش میتونست نفس های نامنظم فلیکس رو حس کنه .. سمت نیپل صورتی فلیکس رفت و محکم به دندون گرفت
آیییی
فلیکس موهای هیونجین رو گرفت و چنگی زد
هیون جین با دیدن اینکه نیپل های فلیکس زود شاخ شدن تعجب کرد و گفت
_ خیلی حساسی نه ؟
فلیکس لب رو گاز گرفت و چشماشو بست و آهی کشید
هیونجین از تن فلیکس بلند شد و لباس خودش رو در آورد و بالاتنه ی عضلیش رو در معرض دید فلیکس گذاشت
فلیکس خمار به بدن هیونجین نگاهی کرد و نیشخندی زد و دور خودش پیچید و موهاشو بهم ریخت
هیونجین با اینکار فلیکس دلش رفت و سمت فلیکس حمله ور شد و گاز محکمی از لبش گرفت که فلیکس دادی کشید و انگشت هاشو روی شونه های هیونجین فرو کرد
آروم دستای هیونجین روی شلوار فلیکس رفت و از تنش درآورد
از لبای فلیکس فاصله گرفت و به خون روی لب فلیکس نگاه کرد و لیسش زد
_اخه چیکار کنم.. انقد خوشمزه ای که نمیتونم
فلیکس پوزخندی زد و دستاشو روی سینه و شکم هیونجین کشید و بعد پایین تر برد و روی شلوار هیونجین نگه داشت
اول بگو سایزت چقده
_هممم ... فک نکنم بتونی هندلش کنی
پس من استعفا میدم
فلیکس خواست بلند بشه که هیون جین نزاشت و محکم خوابوندمش روی تخت و سمت گوشیش نزدیک شد و گفت
_دیگه دیره بیبی!!
بوسه ای به لب فلیکس زد و ازش فاصله گرفت
..
هیون جین شلوار خودش رو به همراه باکسرش در آورد
از پاهای فلیکس گرفت و سمت خودش کشید آروم باکسر سفید فلیکس رو در آورد و به عضو نیمه تحریک شدش نگاهی کرد
_فلیکس اگه تحمل پنج انگشت به بالا رو داشته باشی میتونی انجامش بدی
فلیکس از سرخی دستاشو روی صورتش گذاشت و نفسی بیرون داد
هیونجین خم شد و شکم فلیکس رو بوسید
و درهمون حین دو انگشتش رو وارد سوراخ فلیکس کرد
که فلیکس دادی کشید و دستشو گاز گرفت
آروم انگشتشو حرکت میداد و به فلیکس نگاه میکرد ...
بعد چند دقیقه که فلیکس عادت کرد دو انگشت دیگه رو هم اضافه کرد
بسههههه ... هیونجین
هیونجین نیشخندی زد
_ میترسم زیرم بیهوش بشی
انگشتان خیسشو درآورد و از کشوی پایین یه لوب برداشت و به عضو سیخ خودش و سوراخ فلیکس مالید
_فلیکسم ... حواستو بده به من باشه ... به چشمام نگاه
کن
فلیکس چشماشو باز کرد و به هیونجین نگاه کرد
که با حس داخل شدن کل هیونجین داخل خودش ملافه هارو چنگ زد
عاههههههههههههه ........ اییییی... ه..هیون .. جین
هیونجین با دیدن فلیکس که نفسشو محکم نگه داشت و و اشک تو چشماش جمع شد عضوشو بیرون کشیده فلیکس یه نفس بیرون داد . اولین اشکش رو ریخت
هیونجین .. من نمیتونم ... آهههههه
هیونجین آروم فلیکسو بلند کرد و روی پاهاش نشوند
همونطور که نفس میزد سعی کرد حرف بزنه
_ هر وقت دیدی دردت اومد گازم بگیر
آروم سر عضوش رو دوباره وارد کرد که ناخونای فلیکس روی شونش سفت تر شدن
کاملشو محکم برد تو و لباشو گاز گرفت
با حس سوزش روی شونه هاشو ناله ای کرد
بدون معطلی شروع کرد به ضربه زدن و هر لحظه تند تر میشد
عاهههههه ... یواشش تررر ....آهههههه
محکم و عمیق تر میکوبید و تن فلیکس رو محکم تر به خودش فشار میداد
فلیکس گریه میکرد ..داد میزد و ناله میکرد ولی هیونجین تند تر از قبل ضربه میزد تا برای خودش جا باز کنه
_ عاهه ... خیلی خوبه
زهرمارررررر
فلیکس گریه میکرد و هیونجین آروم میخندید
آروم فلیکس رو روی تخت گذاشت و پاهای فلیکس رو روی شونه هاشو گذاشت و عمیق تر و سریع تر ضربه میزد
با هر ضربه فلیکس داد میزد و یه فحش زیر لبی میداد
هیون جین آروم روی پای فلیکس بوسه ای زد و نزدیک تر رفت و دستاشو گذاشت روی باسن فلیکس و محکم ضربه میزد
بعد یه ساعت درد و گریه .. بلاخره ساکت شده بود
و الان داشت از طور لذت و شهوت ناله میکرد
عاهههههه ... همممممم ... همونجاااااا
هیونجین پوزخندی زد و محکم و عمیق تر ضربه زد فهمید پروستات پسر رو پیدا کرده
طوری محکم بدناشون به هم میخورد که تخت هم میلرزید
اتاق پر شده بود از صدای کوبیده شدن بدنشون و ناله های ریز و طولانی
( مشترک گرامی... 80 درصد از حجم اینترنت شما مصرف شده .....)
چشماشو باز کرد و به موهای خیس فلیکس نگاهی کرد
توی این یه ساعت صد ها پوزیشن عوض کرده بود
هیونجین حتی تو خوابش هم این شب رو نمیدید
بلاخره میتونست شب رو راحت بخوابه
با دیدن عضو سرخ شده ی فلیکس دستشو سمتش برد و پلمپش کرد
خودش هم کم کم نزدیک بود
هیو ....نجین .... بزار .... بیامم .... آههههه ... لطفا
_ یزره .. تحمل کن
محکم تر و عمیق تر میکوبید .. ضربه هاش نامنظم شده بود ... با ناله ی محکم مردونش کمر فلیکس رو گرفت و محکم خودشو چسبوند و با شدت محکمی داخل فلیکس کام شد
دستشو از روی عضو فلیکس برداشت و فلیکس هم داخل دست هیونجین کام شد
هردو شون نفس نفس میزدن هیونجین آروم از فلیکس بیرون کشید
که فلیکس ناله ای کرد و داخل خودش جمع شد
دستمال کاغذی از کنار میز برداشت و دستشو پاک کرد
کنار فلیکس دراز کشید و چشماشو بست لبخندی زد و با نفس نفس زنان سعی کرد با فلیکس ارتباط بگیره
_خیلی ... خوب .. بود ... فلیکس ... عالی بودی
آیییی ... دارم میسوزمممم
هیونجین آروم بلند شد و به ملافه ی سفید نگاه کرد که یزره لکه خون بود
فلیکس رو بغل کرد و سمت طرف بالش برد و پتو رو روش کشید
دوباره به خون نگاه کرد
فلیکس خون ریزی کرده؟؟؟
چیزی نگفت و خودش هم کنار فلیکس دراز کشید و فلیکسو بغل کرد و یه بوسه به بینیش گذاشت
و هردوتاشون بعد چند دقیقه ای به خواب رفتن
__________
اینم از پارت اسمات ... خودم به شخصه فک کنم این پارت زیاد خوب نبود
ولی حالا از بد و خوب پست کردم
کامنت و وت یادتون نده حمایت کنید
مرسی بوس باییی