Game Over

By crazyofvmin

14.7K 2.2K 3.3K

*برام مهم نیست کی هستی هر جا باشی پیدات میکنم و انتقام پاپا رو ازت میگیرم. Name:Game Over Couple:Minv _kook... More

مقدمه
پارت اول
پارت ۲
پارت ۳
پارت ۴
(پارت ۵)
part6
پارت۷
part8
part9
part10
part11
part12
part13
part14
part15
part16
part17
part18
part19
part20
part21
part22
part23
part24
part25
♡part26♡
part27
♡Part28♡
♡part29♡
♡part30♡
♡ part31♡
∆part32∆
♡part33♡
♡part34♡
♡part35♡
♡part36♡
part37
♡part38♡
♡part39♡
♡part40♡
♡part41♡
♡part42♡
♡part43♡
♡part44♡
♡part45♡
part46
♡Part47♡
🤍Part48🤍
🤍part49🤍
🤍Part50🤍
🤍Part52🤍
🤍part53🤍
🤍part54🤍
🤍Part55🤍
🤍part56🤍
🤍 Part 57🤍
🤍part58🤍
🤍 part 59🤍
🤍Part 60🤍
🤍last part🤍

🤍Part51🤍

141 23 56
By crazyofvmin

یکساعت بعد هر چهار نفر دور میز نشسته و توی سکوت مشغول غذا خوردن بودن.

جیمین صبر کرد شامشون تموم بشه.
با دستمال دور دهنشو پاک کرد:دستپختم چطور بود؟

ک:خیلی خوشمزه بود هیونگ ، مزش شبیه اون وقتا که برام آشپزی میکردی شده...
بی هوا از دهنش پرید.

با لگدی که از طرف جیمین به پاش خورد فهمید گند زده...
سرشو بالا آورد تا حرفی بزنه ولی با دیدن دو جفت چشم عصبانی که نگاش میکردن پشیمون شد.

جیمین سرشو بالا آورد و به تهیونگ نگاه کرد:باید یه موضوعی رو بهتون بگم
همه کنجکاو نگاش کردن.

ج:ازتون می‌خوام اول به حرفام خوب گوش کنید بعد اگر اعتراضی داشتید بگین.

ت:داری میترسونیمون..
ج:اتفاقا منم میترسم مخصوصا از عکس العمل تو

تهیونگ اخم کرد:نه انگار موضوع خیلی جدیه
ج:فقط آروم باش و بزار حرفمو بزنم

جانکوک به حرف اومد:وای زود باش دیگه جون به سر شدیم

ج:باید شما دو تا رو هر چه زودتر ازکشور خارج کنیم. پلیس دست بردار نیست بالاخره ردی ازتون میگیرن.

تهیونگ به پشتی صندلی تکیه داد و دست به سینه نشست:همین؟!!اینو خودمونیم میدونیم پس چرا از گفتنش میترسیدی!

جیمین نگاه غمگینی به صورت عشقش کرد:برای اینکه باید تنها برید..

پیشونیش گره خورد:منظورت چیه؟
ج:منظورم تو و جیهوپه،شما رو باید فراری بدیم..

تهیونگ از پشت میز بلند شد البته بهتره اینطور بگیم که پرید و با صدای بلندی گفت:این بحث همینجا تمومه

ج:بشین تهیونگ
تقریبا فریاد کشید

از تحکم صدای جیمین جا خورد ولی به روی خودش نیاورد و با عصبانیت سر جاش نشست.

از اون طرف جیهوپ به حرف اومد:منم نمی‌فهمم اینجا چه خبره یعنی چی که تنها بریم؟! من بدون جانکوک هیچ جا نمیرم.

جانکوک دست هوپی رو گرفت:ای بابا یکم آروم باشید بزارید حرفشو بزنه با داد و بیداد که چیزی حل نمیشه

جیمین دستشو به صورتش کشید و آروم شد:گوش کنید ببینید چی میگم شما تحت تعقیبید، عکستون در دسترس پلیسه ما هم که گروگان شما بودیم حالا اگه چهار نفرمون باهم دیده بشیم چی میشه؟؟؟؟
تازه من و جانکوک ممکنه زیر نظر باشیم ممکن که نه احتمال خیلی زیاد الانم زیر نظر پلیسیم کوچکترین حرکتمون برای پلیس مشکوکه....
اگر الان یهویی از دیدشون محو بشیم صد در صد با شکست مواجه میشیم.
من برنامه ریزی کردم تهیونگ و جیهوپ از مرز خارج میشن بعد یه مدت من و جانکوک بهتون ملحق میشیم.

ت:کجا میخوای بفرستیمون؟
ج:یونان...

ت:چرا اونجا؟!
ج:بنظرم امن تره کسی بهتون شک نمیکنه....البته....مکث کرد...

ت:بگو راحت باش تو که داری منو از سر خودت باز می‌کنی دیگه چه بلایی قراره سرم بیاری..

ج:تهیونگگگگگ....چطور دلت میاد به من این حرف بزنی؟
ت:چون دارم میبینم...

ک:ای بابا چرا شلوغش میکنید، بقیشو بگو هیونگ

ج:تهیونگ و جیهوپ با هم از مرز خارج میشن ولی اونجا راهشون از هم جدا میشه یکیشون باید بره مالت اونیکی یونان..

ه:امکان نداره تهیونگو تنها بزارم...
ج:مجبورین فقط برای یه مدت کوتاه، اگر از هم جدا باشید کمتر بهتون شک میکنن...

ک:اونوقت هیونگ ما کی میریم پیششون؟
ج:تو میتونی زود بری چون هنوز شیش ماه از مرخصیت باقی مونده یکی دو ماه صبر کن وقتی اوضاع آروم شد برو پیش جیهوپ

تهیونگ خنده هیستریکی کرد:پس تکلیف من چی میشه تو کی میای پیشم؟

جیمین سرشو با ناراحتی پایین انداخت:درست نمی‌دونم باید اینجا بمونم کارای استعفامو انجام بدم بعدش کم کم اموالی که دارم رو به پول تبدیل کنم فکر کنم شیش ماهی طول بکشه...

ت:شایدم برای همیشه تنها موندم کسی چه می‌دونه ...
با ناراحتی از جاش بلند شد به دنبالش جیمین بلند شد.

ج:تهیونگ ، عزیزم چرا منطقی فکر نمیکنی،این تنها راهه یه مدت دور باشیم بهتر از اینه که تا آخر عمرمون همو نبینیم.

سرشو با اخم پایین انداخت، با ضربه کوچیکی که به شونه جیمین زد از کنارش رد شد و از پله ها بالا رفت.

جانکوک برای دلداری دستشو به شونه جیمین زد.
جیمین لبخند تلخی زد:بهش حق میدم خاطرات خوبی از جداییمون نداره.

ک:راستی هزینه فراری دادنشون از کجا اوردی؟اصلا قراره چطوری و با کی بفرستیشون افرادی که انتخاب کردی امن هستن؟

ج:نگران نباش و به هیونگ اعتماد کن همه چی رو بسپر به خودم...فعلا باید برم بالا ارومش کنم....
~~~~~~~~~
در اتاق به آرومی باز کرد تهیونگ کنار پنجره ایستاده و سیگار می‌کشید.

با صدای در متوجه اومدن جیمین شد ولی برنگشت. ازش دلخور بود قرار بود دوباره ترکش کنه.

جیمین بهش نزدیک شد و پشتش ایستاد، سرشو نزدیک برد و شونشو بوسید:از دستم عصبانی ای؟

تهیونگ جوابشو نداد.
چونشو روی شونش گذاشت و دستاشو دور کمرش حلقه کرد:قهر کردی؟تو که می‌دونی جیمین طاقت قهرتو ندارم

پوزخند صداداری زد:حرفی نزن که خودتم بهش باور نداشته باشی

ج:چرا کارو داری برا هردومون سخت می‌کنی
دستشو روی دست جیمین گذاشت و حلقه دستشو باز کرد: ولم کن حوصله ندارم، میخوای منو بفرستی برم، باشه میرم حالام تنهام بزار.

ج:ته ته عشقم چرا اینطوری فکر میکنی من چرا باید بخوام عشقمو نفسمو از خودم جدا کنم ها؟!!! مگه به عشقم شک داری؟فکر می‌کنی تصمیم گیریش برای من راحت بود؟!!!تمام دیشب نخوابیدم فکر ندیدنت داره دیوونم می‌کنه.

تهیونگ با صدای پر از بغض فریاد زد:پس چرا داری اینکارو میکنی؟
ج:چون چاره ای نداریم.

صورت تهیونگو بین دستاش گرفت :به چشمام نگاه کن بگو چی میبینی؟ چشما هیچ وقت دروغ نمیگن...بهت قول میدم خیلی طول نکشه تو اولین فرصت خودمو بهت می‌رسونم.

اشکاش بی اختیار سرازیر شد:دروغ میگی؟!چطوری باور کنم ،۱۰سال پیشم همین کارو باهام کردی اگه نیای پیشم اگه نتونی چی؟

جیمین همراه عشقش به گریه افتاد:دارم بهت قول میدم ،حتی اگر خودم نتونم بیام جنازمو بهت میرسونم، خوب شد؟!!حالا باور کردی؟!

ت:من نمیتونم بدون تو دووم بیارم...جیمینا من میترسم از تنهایی از بدون تو بودن متنفرم.

سر تهیونگو به سینش چسبوند و محکم به آغوشش کشید:منم میترسم، منم از جدایی نفرت دارم، از دوری گریزونم ولی باید طاقت بیاریم فقط چند ماه بعدش تا آخر عمر میتونیم کنار هم بمونیم بهم اعتماد کن.

دستاشو دور کمر جیمین انداخت و خودشو بیشتر بهش چسبوند. باید از لحظه لحظه های کنارش بودن استفاده میکرد.
~~~~~~~~
از روی جیهوپ بلند شد و کنارش دراز کشید. جیهوپ در حالیکه هنوز نفسش جا نیومده بود سرشو برگردوند و تو چشماش نگاه کرد.

ک:چرا اینطوری نگام میکنی؟
ه:چون قراره تا یه مدت نبینمت دلم برا دیدن چشمات تنگ میشه‌

ک:فقط یکی دو ماهه بعدش میام پیشت.
ه:زیاد خوشبین نباش اگر گیر بیفتیم چی؟

ک:امکان نداره من به جیمین اعتماد دارم ، هشت سال باهاش زندگی کردم می‌دونم کاری رو بدون فکر و برنامه ریزی انجام نمیده حتما با آدمای مطمین داره کار می‌کنه.

ه:بازم میترسم، دلم آشوبه
جانکوک پیشونیشو بوسید:چرا شب به این قشنگی رو با فکرای بیخود خرابش می‌کنی.

ه:می‌خوام تا صبح نگات کنم
ک:به خودت رحم نمیکنی؟

ه:چطور؟!
ک:خب اگه اینطوری نگام کنی بهت قول نمیدم خودمو کنترل کنم تا دوباره سراغت نیام

ه:خیلی منحرفی
ک:مثل اینکه به خودت تو آیینه خوب نگاه نمیکنی؟اینقدر زیبایی اینقدر جذابی بخوامم نمیتونم خودمو کنترل کنم، جانکوک پلیس مخفی سئول چند سال با دزدا و قاچاقچیا درگیر بوده هیچ وقتم شکست نخورده ولی در برابر تو همیشه بازنده س...

ه:خوب بلدی زبون بریزی و مخ بزنی
ک:بلد نبودم به خاطر تو یاد گرفتم.

ه:جانکوکا دلم برات تنگ میشه..
لبشو کوتاه بوسید:منم دلم برات تنگ میشه.

ه:نگران تهیونگم چطور میخواد تنهایی دووم بیاره.
ک:نگران نباش مگه بچه س مثلاً رئیس مافیا بوده

ه:اینطوری نگاش نکن فقط ظاهرش سفت و خشنه ولی درونش یه بچه زندگی می‌کنه، یه بچه تنها و بی پناه ،اون عادت کرده یکی ازش مراقبت کنه،نزدیک ده سال ازش مراقبت کردم حالا چطوری تنهاش بزارم.

ک:حتی اگر این که میگی باشه باید یاد بگیره تنهایی از پس مشکلاتش بربیاد،یه بچه هم باید روزی بزرگ بشه و یاد بگیره رو پای خودش وایسه نگرانش نباش اون خیلی قویه.

جیهوپ خودشو توی بغل جانکوک انداخت و سرشو روی سینش گذاشت:دلم نمی‌خواد امشب صبح بشه.

ک:منم دلم نمی‌خواد عزیزم
جیهوپو بیشتر به خودش چسبوند سرشو بوسید و همزمان قطره اشکی از گوشه چشمش جاری شد
~~~~~~

سلام عزیزای دلم
نوشتن این پارت برای خودمم سخت بود، دوباره قراره از هم جدا بشن😭
ممنون که همراه من و داستان هستید.









Continue Reading

You'll Also Like

19.8K 936 26
در پس زیبایی های این جهان دنیایی وجود دارد سراسر خون و درد ، هنگامی که کودکان در چمنزار ها بازی میکنند در کوچه های مخفی سیسیل کوزانوسترا قدم های...
295K 38K 58
☆ "جونگکوک: این سرگرمی جدید جذابه.. ازش خوشم میاد یونگی:بنظرم اصلا به عنوان سرگرمی بهش نگاه نکن اینی که من میبینم کم کم هممون و تبدیل به سرگرمی میکنه...
12.5K 1.1K 18
𝐜𝐚𝐩𝐞𝐥𝐥 : 𝐭𝐚𝐡𝐤𝐨𝐤 𝐘𝐮𝐧𝐦𝐢𝐧 𝐍𝐚𝐦𝐣𝐢𝐧 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: 𝑴𝒂𝒇𝒊𝒂, 𝑨𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏, 𝑺𝒎𝒂𝒕, 𝑶𝒎𝒆𝒈𝒂𝒗𝒓𝒐𝒔, 𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆 کیم تهیو...
237K 47.1K 49
جیمین دلش می‌خواد از دست جئون جونگ‌کوک داد بزنه چون اون آدم نیست، بلای آسمونیه. چاپ شده توسط نشر مانگاشاپ #1 in fiction { comedy | fluff | smut }