🔱پارت ششم : خدای من .. چه اتفاقی داره میوفته🔱

1K 315 117
                                    

-باکووووووس

زئوس با جیغی که کشید وی وی سریعا توی بغل باکوس پناه برد

+هی بیب آروم باش فقط رفتم پیاده روی

زئوس شنلشو توی دستاش گرفت و با جدیت نزدیکش شد

- هاااا دیگه میخواسی کجا بدون من بری؟!

به موهاش چنگی انداخت و رو به روش مثل کسایی که رفتن توالت نشست و هق زد

-لوسیفر معلوم نیست کدوم گوریه منم اومدم زمین و تا پیداش نکنم نمیتونم برگردم

کم کم حلقه های اشک داشتن تو چشماش جمع میشدن

-و توی مادر فاکرم فقط داری میری خوش بگذرونی.. لطفا باکوس لطفا چند روز دست از دارکوب بازیات بردار

باکوس لبخندی زدو موهای وی وی رو نوازش می‌کرد

+بیبی گریه نکن پیداش میکنیم فقط باید همه چیو بسپری به من

-بسپرم به تو؟! به توووو؟!

غرشی کردو باکوس هوم بیخیالی کرد

+اونقد عصبی نباش مگه راهه دیگه ایم داری؟!

زئوس قسمتی از شنلشو توی دهنش بردو بود با دندون پارچه رو میکند و با خودش فکر می‌کرد با این وضع هیچ راهی جز اعتماد کردن به باکوس نداره به هر حال اون بود که به اندازه موهای سرش اومده بود زمین

-نقشه ای داری؟!

باکوس لحظه ای چشمای شیطانیش درخشید و به سرعت لبخندی زد

+آره زئوس همینه باید بهم اعتماد کنی

-دری وری نگو نقشت چیه!!

دستشو روی بدن پشمالوی وی وی کشید و دندونای براقشو نشون داد

+عجله نکن بهت میگم

🔱🔥🔱🔥🔱🔥🔱🔥🔱🔥🔱🔥

‌زیره نگاهای پسره کوتوله رو به روش تکونی خورد
حوله رو آروم روی موهای عزیزش می‌کشید و اونارو خشک میکرد

-اونقدر جذاب شدم اونطوری بهم نگاه میکنی؟!

نیشخندی زدو بکهیون یه تای ابروشو بالا انداخت

+کاری به جهنمی بودن آب ندارم فقط اذیت نمیشی لنزتو چند روز توی چشمات گذاشتی؟! حداقل واسه سلامتی چشمات درش بیار

-چی؟!

حوله رو مرتب کنار گذاشتو با کلمه عجیبی که تازگیا میشنید پلک زد "لنز"

+اون فاکی.. اون پلاستیک قرمز رنگ توی تخم چشمت اونو درش بیار عجیبت میکنه

به چشماش اشاره کردو لوسیفر انگشت اشارشو سمت چشمش برد

-چیکار به چشمام داری؟! مگه چشه!!

+چش نیست شبیه دلقکت کرده دلقکارو دیدی؟! چندشن حس خوبی بهم نمیدن پس توهم اونارو از چشمت بکش بیرون

🔱devil's mistress🔱Where stories live. Discover now