chapter11:sweet monster

167 36 26
                                    

♬اهنگ این پارت در چنل گذاشته شد♬                 _______________________________                                                        

پلک هاش روی هم افتادن ونفس عمیقی از بین لب هاش خارج شد.

با حس وزش نسیمی چشم هاش رو باز کرد و نگاهش روی چشم های آبی مرد مقابلش ثابت شد؛دوباره همون آرامش عجیب!

مرد لبخندی بهش زد با دستش چند تا ضربه ی کوچیک روی شونه ی مرد سیاهپوش زد.

+آشفته ای!

چشم های ویکتور از حرفی که شنیده بود گشاد شدند،اون مرد خیلی خوب بلد بود ویکتور رو مثل اینکه یه کتاب باشه،بخونه واونو بفهمه!

مرد همونطور که لبخند میزد به سمت تخت چوبی ای که گوشه ی پشت بوم بودقدم تند کردوروش نشست و به آسمون تاریک مقابلش که حالا با ستاره ها وماهِ کامل تزئین شده بود،خیره شد.

لحظه ای بعد مرد سیاهپوش هم کنار مرد سفید پوش قرار گرفته بود.

دوباره همون تضادعجیب و قشنگ!

+آشفته ای!

مرد دوباره تکرار کرد و ویکتور سرش رو پایین انداخت؛آشفته بودن...

کلمه ای که به طور عجیبی حالش رو توصیف میکرد...اون دلشوره داشت؛نه برای اینکه نمیدونست باید چی برای اون پسر تعریف کنه بلکه دلشوره و دلیل اصلی آشفتگیش بخاطر خودش بود اینکه چه گذشته وسرنوشتی باعث شده بود به اینجا برسه؟ توی هزار سال پیش چه اتفاقی افتاده بود که حالا تاوان اون اتفاق تبدیل به یه هیولای سیاه با دست های دراز شده بود که هر لحظه بیشتر ویکتور رو در خودش فشار میدادو خفه اش میکرد.

اما چرا الان؟...اما چرا بعد هزار سال تازه وجود این هیولا رو حس کرده بود؟...چرا الآن داشت خفه میشد؟...اون هیولا همیشه اونجا بود،پاک شدن گذشته ی لعنتی اش چیز جدیدی نبود اما چرا الان داشت عمق دردش رو حس میکرد؟...چرا الان داشت دنبال شمشیرش میگشت تا دوباره بجنگه؟

+چون حالا با هیولایی آشنا شده که رسیدن به قرمزی وجودش ارزش تلاش کردن برای رهایی از اون هیولای سیاه رو داره!

مرد چشم آبی همونطور که به دست هاش خیره شده بود گفت.

سرویکتور بالا اومدو به نیمرخ مرد مقابلش خیره شد؛آروم وغمگین بنظر میرسید.

-هیولایی که توی وجودش قرمزی داره؟

نگاه مرد از روی دست هاش جدا شدندو روی مردمک های سیاه و درخشان مرد سیاهپوش قرار گرفتند.

+عشق!

-عشق؟...

نگاه مرد سفیدپوش روی دست هاش نشست.

+عشق!...هیولایی که اول باعث خفگیت میشه وبعدکه با اون خفگی مبارزه کردی تبدیل به دستی میشه که نوازشت میکنه و به تو دنیای شیرین با لبخند های شیرین رو هدیه میده!

BE MY SINWhere stories live. Discover now