در حالی که لوهان رو با تکیه به شونه های خودش به سمت اتاق دوست های بامزش میبرد پرسید:"هیونگ..پات خیلی درد میکنه؟؟"
با اینکه تقریبا یک هفته ای از اون روز میگذشت اما هنوزم لوهان بطور کامل درمان نشده بود
لبخندی به خرگوشک بامزه ای که بنظرش نمیتونستی دوسش نداشته باشی زد و گفت:"خیلی بهترم کوکی...دکتر جانگ گفتش که طبیعیه و چون مچ پام در رفته بود حتی بعد از جا انداختن یه مدتی ورم و درد خفیفی داره"
جونگ کوک سری تکون داد:"اها...متوجه شدم..."
با دیدن دم نارنجی ، پشمالو و متحرک لوهان طبق عادتی که چند روز بود براش ایجاد شده بود دستی بهش کشید و با لب های اویزون و لحن حسرت بارش گفت:"دمت خیلی نرم و قشنگه هیونگ...کاش دم منم بلند بود..."
لوهان تک خنده ی آرومی کرد و گفت:"زیادم چیز جالبی نیست...وقت هایی که حواسم نیست و بی هوا میفتم زمین یا به جایی گیر میکنه بدجوری درد داره"
جونگ کوک چشم های کیوتش رو درشت کرد و گفت:"اوه..واقعا؟؟فکر میکردم دردسر دم بلند کمتر باشه..اخه هیونگ..من حتی نمیتونم دمم رو از شلوار بیارم بیرون...حس خفگی بهم دست میده..مخصوصا وقت هایی که میشینم کلی بهش فشار میاد!"
لوهان موهاش رو با مهربونی نوازش کرد و گفت:"بعد از دیدن چیزی که میخوای بهم نشون بدی منو ببر تو اتاقت یه راه حلی برات دارم"
بالاخره اون راهرو ی طولانی رو پشت سر گذاشتن و در حالی که پشت در ایستاده بودن جونگ کوک لبخندی زد:" اوه..کنجکاوم بدونم چیه...خب هیونگ..به اتاق دوستام خوش اومدی"
در اتاق رو باز کرد و با احتیاط لوهان رو واردش کرد
چشم های لوهان در لحظه ی اول محو دکوراسیون اتاق شد
رنگ های آبی ملایم و سفیدی که استفاده شده بود آرامش خاصی بهش داد..فضایی شبیه به تخت برای نشستن و دراز کشیدن وجود داشت و روبه روش هم پنجره ی نورگیر زیبایی بود که به اتاق روشنایی میداد
(البته شما اتاق رو بزرگتر تصور کنید)
با صدای جونگ کوک به خودش اومد:"هیونگ پایین رو نگاه کن"
YOU ARE READING
my cute bunny[vkook]
Fanfictionداستان درباره ی دنیاییه ک توش هایبرید ها(دو رگه ی حیوان و انسان) توش ب عنوان ی نژاد دسته پایین زندگی میکنن که ادم ها ازشون معمولا به عنوان خدمتکار و یه موجود بی ارزش استفاده میکنن حالا چی میشه که تهیونگ داستان ما یه بانی کیوت پیدا کنه که قلب و احساس...