واو
فقط .. واو
ویلاعه ساحلی واقعا تو ساحل نبود، رو یه تپه بود که دریا پایینش بود.
وقتی رسیدیم خورشید غروب کرده بود. بقیه راهرو با ماشینی که یونگی اجاره کرده بود رفتیم.
وقتی رسیدم تو خونه جیمین مستقیما رفت داخل یه اتاق اما من و تو فقط داشتیم خونرو نگاه میکردیم.
یکمی سرد بود، اما اشکالی نداشت چون به خاطر این بود که برای مدتی استفاده نشده بوده.
یونگی اتاق مهمون رو به ما نشون داد. از زیر تخت ، پتو و روتختیارو دراوردیم.
" فردا صبح غذا این چیزا میخرم و دورور شهرو بهتون نشون میدم . الان استراحت کنید."
دوتامون شب بخیر گفتیم و حدس میزنم جیمین خوابش برده بود پس دیگه از اتاق بیرون نرفتم.
دوتامون لباسامونو عوض کردیم و تختو اماده کردیم . همو بغل کردیم تا دوتامون خوابمون برد.
قطعا یکی از لحظه های مورد علاقه ام با تو
YOU ARE READING
𝘍𝘳𝘪𝘦𝘯𝘥𝘴 /𝘛𝘢𝘦𝘬𝘰𝘰𝘬 ( 𝘊𝘰𝘮𝘱𝘭𝘦𝘵𝘦𝘥 )
Fanfictionیه آپارتمان داغون، دو تا پسر • Written by @keeruushii '