part 40

271 50 4
                                    

جونگ کوک pov
تو خونه مشغول گردگیری بودیم با اینکه من باید برای المپیاد ریاضی آماده می شدم مامانم منو مجبور کرد که با اون و جیهیون خونه رو تمیز کنم

_مامان من امروز قراره با یونگی هیونگ برم دور دور که بعداً نمی تونم لطفاً ایندفعه رو بیخیالم شو

#به کارت برس جئون کوچک

@آم مممن..ببایییدد ییه....یه چیزیو بببهتون بببگم

#چی شده عزیزم

_مامان

#خفه شو

@مممن جججف...جفتم و پپپیدا کردم

با شنیدن این حرف منو مامانم با تعجب به جیهیون خیره شدیم و کلا یادمون رفت داشتیم چیکار می کردیم

@کککانگ جنو جفتمه

_وات د فاک

#درست صحبت کن جونگ کوک، کی هست عزیزم آدم خوبیه

@بببله ددوست یووننگی ..ههیونگه

_همون پسره ست که به جای من تو تیم اومده ردش کن بره

با این حرفم مامانم یه مشت محکم کوبید تو سرم

#هیونی بیا اینجا بغلت کنم خوشگل مامان

مامانم جیهیون و بغل کرد

_از پدر و مادرم شانس نیاوردیم

#به کارت برس ، امشب دعوتش کن  عزیزکم

_نه عمرا اگه اونو دعوت کنی من شب خونه نمیام

مامانم گوشمو پیچوند و کلی کتکم زد

#برکرد سر کارت

الهه ی ماه کمکم کن

کارمون تا بعد از ظهر طول کشید و بعدشم مادرم مجبورم کرد که بهش تو آماده کردن غذا و دسر کمک کنم خوبی امشب فقط اینه که تهیونگم میاد وگرنه من بدبخت می شدم

تا ساعت هشت مشغول بودیم و بعدش اول تهیونگ و بعد از سه چهار دقیقه اون پسره اومد

من و تهیونگ گوشه ی حال مشغول پچ پچ کردن بودیم که با چشم غره ای که مادرم بهمون رفت رفتیم جلو و بهش خوشآمد گفتیم و بعد از خوردن یه شام خانوادگی مسخره تو اتاق نشیمن جمع شدیم

٫٫٫٫خوشحالم که جفت جیهیونم یه آلفای قدرتمنده و می تونه ازش حمایت کنه

بله جون خیلی آدم خوبیه منم برای هیونی خوشحالم

به تهیونگی که سعی میکرد برای بابام چاپلوسی کنه چشم غره رفتم
_هه بابا مگه جیهیون امگاست که این ازش مراقبت کنه تازه من هستم هیونی هیچ نیازی به اون نداره

٫٫٫٫تو اول خودتو جمع کن
ببخشید پسرم جونگ کوک داره سن بلوغشو میگذرونه و فکر می کنه خیلی خفنه

your my everythingWhere stories live. Discover now