اسمات

81 7 6
                                    

به محض ورودش به حمام، با تن برهنه جونگمین روبرو شد، اجازه داد نگاه گرسنه‌اش از سینه های ریزه میزه جونگمین تغذیه کنن، و بعد از اینکه مطمئن شد صورت جونگمین با لبو هیچ فرقی نداره، دست از بلعیدنش با چشمانش برداشت.
موهای شلخته و خیس شده دختر رو یکجا جمع کرد و میون مشتش گیر انداخت، با ملایمت موهاش رو کشید تا سرش رو بالا بگیره:
فقط به من نگاه کن، حتی وقتی اینطوری، انقدر قشنگ خجالت می‌کشی و خوردنی میشی.

اون گونه های سرخ رنگ، ترقوه هایی که قطرات آب روشون خود نمایی میکردن و چشمانی که سعی در فرار از چشماش داشتن، کاری میکرد که بیشتر از قبل بخواد جونگمین رو ستایش کنه، جونگمین کمی پابلندی کرد و دست دور گردن مرد انداخت.

تهیونگ معطل نکرد، دو طرف پهلوی دختر رو گرفت و به کاشی های حموم چسبوند، لبهای بی قرارش رو روی لبهای دختر نشوند و شروع کرد به شدید بوسیدنش.

جفت دستای دختر رو یک دستی بالای سرش پین کرد، دست دیگه اش فشاری به گودی کمر دختر وارد کرد و باعث شد که پایین تنه هاشون باهم برخورد کنه، شدیدتر از قبل لب پایینیش رو درون دهانش مکید، برای لبهای جونگمین هیچ وقت کم نمیذاشت، نوبتی لب پایین و بالاش رو می‌بوسید و طعم عشق رو به زبان دختر جاری میکرد.
صدای بوسه هاشون میون صدای برخورد قطرات آب با کاشی های حموم طنین انداز میشد و کاری میکرد هردوشون هورنی تر از قبل بشن.

دختر با کمبود ذخایر تنفسیش، با صدای ملچ مانندی لبهاش رو جدا کرد، هومی کشید و هوا رو از بین بخار ها استشمام کرد، تهیونگ معطل نکرد، شروع کرد به بوسیدن و گزیدن گردن کشیده دختر، اما قبل از اینکه موفق به نشوندن اولین بوسه به جایی بین خط فک و گردن دختر بشه، جونگمین تهیونگ رو کمی به عقب هل داد، معترضانه گفت:
لباسات رو دربیارررر.

تهیونگ نیشخندی زد، درحالیکه با پشت انگشت اشاره‌اش جایی روی خط فک دختر رو لمس میکرد، با لحن ددی طورانه اش کنار گوش دختر لب زد:
کمکم کن درش بیارم.

دختر لبه تیشرت تهیونگ رو گرفت، درحالیکه یکی از دستاش تیشرت رو بالا میداد، اون یکی دستش هم همزمان روی پوست گندمی مرد کشیده میشد، نافش، شکم شش تیکه اش و سینه های بالش مانندش رو لمس کرد تا به گردنش رسید، تهیونگ نیشخندی زد، خودش به کمک دختر شتافت و از شر لباسش خلاص شد، دوباره دستش رو پشت گودی کمر دختر گذاشت، با نگاهش به شلوارش اشاره زد.

جونگمین نگاهی به کمربند و شلوار مرد انداخت، تحریک شدگیش از روی شلوار هم قابل حدس بود، آب دهانش رو فروفرستاد، مردد دستش رو به سگک فلزی کمربند چرمی قهوه‌ای رنگ مرد رسوند، نگاهش رو بالا داد و به چشمان تیره شده مرد چشم دوخت.
خجالت می‌کشید از اینکه خودش بخواد کسی باشه که مشتاقانه سکس رو شروع میکنه، اما همین الانشم اشتیاقش رو نشون داده بود، پس تصمیم گرفت خجالتش رو با بوسه ای از بین ببره.

The Start-up Where stories live. Discover now