آهنگِ این پارت، تو از عرفان طهماسبی!
تهیونگِ من، ای همهچیزم!
تو هیچوقت نفهمیدی، فقط برای اینکه تو غمگین نشی؛ من چقدر خودم رو عذاب دادم.~♡~
تهیونگ با بیقراری در کوچهی نسبتاً تاریک گامهای بیهدفی برمیداشت و نگاه جیمین را بهدنبال خود میکشاند.
«باید خودم میرفتم. نباید به جونگکوک اجازه میدادم که بره.»
جیمین یک گام به او که با وحشت و کلافگی به دور خود میچرخید، نزدیک شد. کف دست خود را بر روی کتف او گذاشت و به اینطریق تهیونگ را به آرامش دعوت کرد.
«داری راجعبه جونگکوک حرف میزنی، پس چرا جوری رفتار میکنی که انگار اون رو نمیشناسی.»
حق با جیمین بود؛ اما آن لحظه دلهره و ترس مغز او را مختل کرده بود. دو هفتهای میشد که جونگکوک به طریقههای مختلف، مخالفت خود را با ازدواج او اعلام میکرد و دلیل قانعکنندهای نیز نمیآورد. تهیونگ این موضوع را بهحساب حسادت و ترس از تنهاشدن او گذاشت و سعی کرد مدارا کند؛ اما حال شَک همانند خوره به جانش افتاده بود.
«شاید هم واقعا نمیشناسم. این اواخر خیلی عوض شده.»
کفشهایش بر زمین ثابت ماند و نگاه خود را به انتهای تاریک کوچه دوخت. وقتی خبر دزدیدهشدن معشوقهاش به او رسید، جونگکوک نیز درکنارش بود. با جدیت و اعتمادبهنفسی که در چهره داشت، تهیونگی که با عصبانیت و بیصبری آدمهای پدرش را جمع میکرد تا برای پیداکردن بانوی جوان آماده شوند، متوقف کرد. از تهیونگ قول گرفت تا آرام و منتظر بماند و مانند همیشه به او اعتماد کند، حال شب با سیاهیاش آسمان را در آغوش گرفته و جونگکوک هنوز با سونهی برنگشته بود.
«داری درحق جونگکوکی بیانصافی میکنی که بهخاطر تو بدون لحظهای درنگکردن میمیره.»
تهیونگ با کلافگی و خستگی، به سوی آسمان پرستاره سر بلند کرد و به ماه هلالی و درخشان چشم دوخت.
«من چشمهای جونگکوک رو آخرین بار که به سونهی نگاه میکرد، دیدم. نگاه یه فرد زخمخورده بود، جیمین. مطمئنم که دلش نمیخواد اون رو نجات بده.»
«از کِی تا حالا تو میتونی نگاههای جونگکوک رو معنا کنی، تهیونگ؟»
حقیقتِ تلخی بود که با خنده و شوخی بیان شد. لبخند مردهای بر لبهای تهیونگ نشست و نگاه خستهاش را به چشمهای لبریز از امید دوستش دوخت.
«ارباب، اونجا رو نگاه کنید.»
با صدای یکی از افرادِ پدرش، نگاهِ مشتاق تهیونگ، شتابزده به انتهای کوچه دوخته شد. آن لحظه بود که جان دوبارهای به او بخشیده شد و با سرعتی غیرقابلباور برای زودتر رسیدن به معشوقهاش بهسمت آن دو نفر دوید.
YOU ARE READING
LOVERᵏᵒᵒᵏᵛ༉
Historical Fiction❥ Name: Lover ❥ Couple: Kookv Genre: Romance, Historical, Angest ❥ ៚ جئون جونگکوک، کسیِ که از بچگی عطرِ وجود فردی که چیزی فراتر از عشق، دوست و خانواده بود رو نفس میکشید. کسی که نگاهِ شیفتهاش هر ثانیه تهیونگ رو دنبال میکرد؛ اما پسر کوچکتر از...