~ p25 ~

674 62 47
                                    

تو همیشه همه کسم بود ... من تو رو اندازه ی کهکشان ها دوست داشتم .. حتی اگه دعوا کرده بودیم

بیاااااا .. زارتتت

هیونجین خندید و دستشو دور گردن فلیکس تنگ کرد و پیشونیشو بوسید

چرا پسره حرفایی دختره رو باور کرده ؟... آخه اصلا جور در نمیاد .. دختره یه عالمه گوه خورده بعد میگه من تورو به اندازه ی کهکشان ها دوست دارم

_ خب فیلمه واقعی که نیس ...ولی آره پسره خیلی اسکوله

اصلا کارگردان این فیلم کیه ؟ من بیشتر بلدم از این مدیریت کردنو

هیون جین قهقهه ای کرد و به فلیکس نگاه کرد

_خوابت که نمیاد ؟

نه .. فقط حوصلم سر رفته

_ فردا قراره یه جایی ببرمت 

کجا ؟

مشتاق به چشمای خمار هیون جین نگاه کرد

_فردا میفهمی

هیون جین ؟ راستش یه سوالی داشتم

دستشو داخل موهای فلیکس کرد و نوازش کرد

الان ما چی هستیم ؟ یه دوست ؟ یا دوست پسر

هیون جین با سوال فلیکس تعجب کرد راستش خودش به این موضوع فکر کرده بود 

_خب آره ما بیشتر از دو دوستیم ... دو دوست هیچ وقت لب همو نمیبوسن فلیکس و یا  انقد مراقب هم نمیمونن .. پس میشه گفت آره دوست پسریم ولی تو که با این وضعیت مشکلی نداری ؟؟

راستش .. نه .. اصلا .. من خودم بهت یه حسی دارم ... ولی

ادامه ی حرفشو نگفت و به جاش با دستاش صورتشو قایم کرد و سرشو پایین انداخت

_ چیشد ؟!؟

دستای فلیکسو کنار کشید و دید فلیکس شبیه لبو شده

_ از چی خجالت کشیدی

ولش‌ کن .. من دیگه میرم اتاق خودم بخوابم

خواست بلند شده که هیون جین کمرشو گرفت و روی پاهای خودش نشوند

_ لیکس؟! چی شده .. به خودم بگو ..

همون‌طور که داشت با فلیکس ارتباط می‌گرفت انگشتشو آروم روی گردن فلیکس کشید و تا شکم فلیکس آورد

_چیزی اذیتت می‌کنه ؟! یا

هیچی هیچی ... راستش رو میگم الان واقعا خستم  میخوام برم‌

_‌پس چرا ...

دست فلیکسو گرفت و دستشو روی دست فلیکس کشید

_ دستت عرق کرده

دستم ؟! ... آها .. خب من .. همیشه دستام اینطوریه

هیون جین چشماشو بست و سرشو بالا پایین کرده

~mafia project ~Where stories live. Discover now