part 26

380 20 13
                                    

بعد از ظهر :

ته : پسرم کجایی؟
کوک : هیونگ آشپز خونه ام
ته : اوکی دارم میام
ته از روی مبل بلند شد و سمت آشپز خونه رفت
ته : خوشگلم میخوای برات تعریف کنم چرا عصبی بودم ؟
کوک : وای آره هیونگ از کنجکاوی مردممم
ته : چرا نپرسیدی پس پسرکم ؟
کوک : آخه ترسیدم چیز شی اومم عصبی شی
ته : نه قشنگم من دیگه غلط بکنم عصبی بشم بیا بشین پسرم بهت بگم
و کوک دوباره از اول عاشق شد اون واقعا عاشق این بود که ته پسرم صداش کنه و خب تازگی ها ته همش از این کلمات شیرین استفاده میکنه و کوک بیشتر و بیشتر عاشقش میشه
کوک : هیونگی قبلش میشه یچیزی بگم
ته : جان دلم ؟ بگو پسرم
کوک : هیونگ خیلی دوست دارم بهم میگی پسرم واقعا دوست دارم
ته : مگه پسرم نیستی ؟ پسرمی دیگه خوشگلم پسر ناز و لوسه خودمی فقط ماله منی
کوک : هیونگ خجالت میکشمممم
ته : باشه پسرکم حالا بشین بگم برات
کوک صندلی رو عقب کشید و کنار ته نشست که ته دستش رو گرفت و بوسه ای روش گذاشت و بعد آروم با دستش موهاش رو نوازش کرد
ته ؛ خب پسرکم میدونی صبح وقتی رفتم کی رو دیدم ؟ صبح اول نفری که دیدم پدر وونیونگ بود و خب اون کلی چرت و پرت راجب تو گفتم خوشگلم منم بخاطر اینکه اون راجب تو حرف زد خیلی عصبی شدم برا این باهاش دعوا کردم ...
کوک : چیییی کیم تهیونگ یبار دیگه بگو باهاش دعوا کردی و الان نشستی جلو من چرا بهم نگفتی ؟ چرا نگفتی چیزیت نشده سرتو بیار بالا هیچیت نیست ؟
ته : هیش هیش مهربونم خوبم بخدا بشین خوشگلم هیچیم نیست از تو ام بهترم بشین نفسم بشین
کوک : هیونگ سر همچین چیزه مسخره ای برا چی دعوا کردی ؟
ته : پس من دعوا نکنم سر تو چطوری بعدش بیام پسرم صدات کنم ؟ باید لیاقت تورو داشته باشم که بگم پسرم نباید ؟ اصلا میدونی وقتی یکی جلو خودت به پسر قشنگت کسی که از گلم پاک تره بگه هرزه چه حسی داره ؟ میدونی چه حسی داشتم ؟
کوک : باشه باشه هیونگی لطفا عصبی نشو
ته : ببخشید ببخشید عزیزم عصبی نشدم فقط ....ولش کن داشتم میگفتم بعد از اونم اون منشی هرزم اومد تو شروع به عشوه گری کرد ولی فقط داشتم راجب صورت قشنگ تو فکر میکردم نفسم
کوک : یااا کیم تهیونگ میری سر کار یا دختر بازی ؟ دلت میاد منو ول کنی بری دختر بازی ؟ اصن من دیگه ایندفعه قهرم باهام حرف نزن
ته : پسرک نازم حسودی کرده قربونش بشم الهی قشنگم مگه من میتونم به تو خیانت کنم ؟ به پسر پاکم خیانت کنم مگه اسکلم ؟
کوک : اصن چرا منشیت دختره؟
ته : خوشگلم من گی ام پسر باشه که بدتره
کوک : اصن بازم قهرم برو نمی‌خوام
ته : پسرک نازم قهره چیکار کنم آشتی کنه قلقلکش میدمااا
ته از جاش بلند شد و رو به رو کوک ایستاد و شروع به قلقلک دادنش کرد و با لذت به صدای خنده ی گوش نوازش گوش داد و چند دقیقه بعد دوباره رو صندلی اش نشست
ته : پسرم بخشیدی یا بازم قلقلک بدم؟
کوک : بخشیدم بخشیدم دور شووو
ته : آفرین عروسکم
کوک : هیونگ خیلی دوست دارم منو ماله خودت صدا می‌کنی
ته : مگه نیستی ؟
کوک : هستم
ته : آفرین خوشگلم ولی کوکی
کوک : هوم؟
ته : عشقم من هیچوقت هیچوقت بهت خیانت نمیکنم خوشگلم حتی اگه این تنها راه زنده موندنم باشه ام بهت خیانت نمیکنم نفسم باشه؟
کوک: اوهوم دوست دارم
ته : منم پسرم خب خب پسر خوشگلم زنگ بزنم با جیمینی و یونگی بریم بیرون؟
کوک:ارهه ولی کجا؟
ته : می‌خوام پسرمو ببرم هرچی میخواد براش بگیرم از دلش در بیارم
کوک : هیونگگگ نمیخوادددد
ته : خیلی ام میخواد باید جبران کنم که قلب کوچولوتو شکستم پسرکم
کوک لبخندی زد و بوسه ای به لب ته زد
کوک : پس من رفتم حاضر شم
ته : برو خوشگلم
کوک به ته نگاهی انداخت و سمت اتاقش رفت و شروع به عوض کردن لباس کرد
بعد از عوض کردن لباس برگشت پیش ته : بریم هیونگی؟
ته: وای وای پسرمو ببین چقد خوشگل شده

ولش کن داشتم میگفتم بعد از اونم اون منشی هرزم اومد تو شروع به عشوه گری کرد ولی فقط داشتم راجب صورت قشنگ تو فکر میکردم نفسمکوک : یااا کیم تهیونگ میری سر کار یا دختر بازی ؟ دلت میاد منو ول کنی بری دختر بازی ؟ اصن من دیگه ایندفعه قهرم باهام حرف نزن ت...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

کوک: هیونگگگ خجالت میکشم
ته : چشم قشنگم بریم
ته و کوک از خونه خارج شدن و سوار ماشین شدن و ته به سمت یکی از بزرگ ترین فروشگاه ها راه افتاد و چند دقیقه بعد به فروشگاه رسیدن و ماشین جیمین و یونگی رو دیدن
ته : پسرم بریم؟
کوک : اره یه لحظه
کوک کمربندش رو باز کرد و خودش رو تو آینه چک کرد و از ماشین پیاده شد سمت ته دوید و بوسه ی سریعی روی لبش گذاشت : هیونگ عاشقتم
ته : این برای چی بود خوشگلم؟
کوک : برا همه چی
ته : منم عاشقتم پسرکم بزن بریم که الان جیمین پدرمونو در میاره
کوک : چشم بریم
و تهیونگ که با هر کلمه کوک بیشتر و بیشتر عاشقش میشد و خدارو شکر میکرد که اونو پیدا کرده
باهم به سمت جیمین و یونگی حرکت کردن که بلاخره نفر سوم رو دیدن
ته : سلام هیونگ ایشون دوستتونه؟
جیم: اره همکار منه یه مدتیه دوستیم
: سلام چا مون یو هستم یو صدام کنید
و همون لحظه نگاهی خریدارانه به کوک انداخت که کوک کاملا حسش کرد ولی ته متوجه نشد تهیونگ با مرد سلام کرد و کوک هم سری تکون داد و دست ته رو گرفت و فشار ریزی داد که ته خم شد و زمزمه کرد : چی شده شیرینم ؟
کوک : از اون میترسم خوشم نمیاد ازش
ته : عیب نداره خوشگلم پیش من بمون اذیتت نمیکنه دستمو ول کن بزار کمرتو بگیرم

کوک دست ته رو ول کرد و همون لحظه ته دستشو رو دور کمرش انداخت و بوسه ای روی موهاش گذاشت : بریم خوشگلم؟
کوک سر تکون داد و با ته همقدم شد
جیم : به به میبینم دیگه کسی به ما اهمیت نمیده هاا زشت نیس ؟
ته : جیمی امروز پسرمو ناراحت کردم می‌خوام از دلش در ارم اذیت نکن
جیم: چییییی کوکی رو چیکا کردی مردک؟
ته : هیچی مهم نیست ولی مقصرم پسرمم الان ناراحته ازم
کوک : ته ته ناراحت نیستم
ته : خوشگلم خودتو اذیت نکن می‌دونم ناراحتی
ته دوباره خم شد و بوسه ای روی گونه ی پسر گذاشت
ته : جیمی یونگی
جیم: بله
یون: ها
ته : ایده ای دارید از دل پسرم در ارم؟
جیم: یونگی خدا خفت کنه این دوتارو ببین خدایا من چقد بدبختم
یون: والا نمی‌دونم بریم شب کلاب باهم خوش بگذرونید
و بعد لبخند شیطانی ای زد
ته : دوست داری پسرم؟
کوک : ارهه بریممم
ته : حله میریم
یو: منم میتونم بیام ؟
جیم : اره حتما
.......
....

Little Bunny Where stories live. Discover now