part 7

1K 166 57
                                    

متن چک نشده

زمان آپ هفته ای دو پارت بستگی به کامنت ها🫀🫶🦋💚

شمال قصر اصلی کتابخانه شخصی ولیعهد







Writer pov

سالنی بزرگ در چندین لاین که پر از قفسه هایی انبوه که کتاب های نایاب رو در خودش جای داده بود و با نام کتابخانه سلطنتی ولیعهد مکانی مختص به شخص آلفا بود و نه هیچ فرد دیگه ای.....فضای سالن و قفسه ها با چوبکاری ای ساده حسی از آرامش رو روی تار پود روح پر از تنش آلفای خون خالص تزریق میکردن


دو صندلی چوبی و ساده ایی مشکی رنگ که در دو طرف میزی معرق کاری شده وساده قرار داشتند مختص مطالعه ی جونگ کوک بود اما در برخی موارد ملاقات های مهم با نزدیکانش رو در اینجا ترتیب میداد....البته بیشتر فقط پسر داییش یونگی


در انتظار تموم شدن نوشیدنی چای کاج یونگی گوش های تیز و قوی از حس شنیداریش به آرامی روی صدای سوختن هیزم هایی ضخیم و بزرگی که در حال سوختن بودن متمرکز بود و با آرامشی عمیق برگه های پارچه ای کتاب در دستش رو با عنوان فنون رزم های جنگی ورق میزد

پیاله تموم شده از چای مورد علاقه اش رو روی میز گذاشت و با صدایی آروم سعی کرد مرد غرق در کتاب رو از خوندن بیرون بکشه
_این روزا باید پر مشغله باشی و منم درک میکنم ولی متاسفانه پدرم اصرار داشت تا شخصا خبری رو بهت برسونم



به آرومی همزمان با نفسی آسوده کتابش رو بست.......با کنار گذاشتنش روی میز چشم های زیبا و دو رنگش رو به چشم های مردد یونگی دوخت
_شنیدن خبر های تلخ شیرین تر از بی خبریه پس یه لطفی در حقم کن و بدون مقدمه حرفت رو بزن



یونگی تردید داشت.....البته شاید چون حتی نمیتونست دلیلی برای تردیدی که توی وجودش بود پیدا کنه اما از اعماق قلبش حس خوبی به گفتن حرفی که میخواست بزنه نداشت اما بر حسب اجبار با اکراه در حالی که کاملا با چشم های تیزش واکنش جونگ کوک از حرفش رو زیر نظر گرفت به آرومی حرف زد
_از ندیمه ای که توی عمارت کیم برای ما جاسوسی میکنه موضوع عجیبی بهمون رسیده جونگ کوک



صورت بی نقص و مثل همیشه جدیش کمی تغییر کرد و اخم ریز و محوی بین ابرو هاش نشست‌ و چشم‌ های خیره و منتظرش به یونگی فهموند تا سریع تر حرف اصلیش رو بزنه


یونگی با درک و شناختی که توی این مدت از دوستی و رابطه‌ی خویشاوندی از جونگ کوک پیدا کرده بود به پیاله ی خالیش خیره شد و به سادگی با لحنی بی حس لب زد

_طبق گفته های ندیمه عمارت کیم پسر کیم ته جانگ از سنین پایین رابطه نزدیک و وابسته ای رو با پسرعموی دومش هوسوک داشته و داره

به چشم و صورت جونگ کوک که بدون حسی مشخص همچنان منتظر نگاهش می‌کرد با تاسف نگاه کرد و مجبور شد حرف اصلی ای که آلفا منتظرشه رو بر خلاف میلش به زبون بیاره

DARK OMEGAWhere stories live. Discover now