48

4.2K 558 251
                                    

_اینجا چخبره؟

صدای بهت زده مادر جونگکوک باعث شد خجالت زده سرش و پایین بندازه...الان واقعا وقتش نبود!

_مامان توضیح میدم برات

جونگکوک برعکس تهیونگ اروم بود و سعی داشت با ارامش مادرش و متقاعد کنه

_زود باش توضیح بده بگو اشتباه دیدم جونگکوک بگو اون چیزی نیست که من بهش فکر میکنم

جونگکوک نفس عمیقی کشید و جلو رفت مقابل مادرش ایستاد و گفت: درست دیدی مامان اون برای من یه دوست ساده نیست کسیه که دوسش دارم...تهیونگ دوست پسرمه مامان!

خانوم جئون شوکه بهش زل زد
_چی داری میگی؟

مصمم تو چشماش زل زد و حرفش و تکرار کرد: اون دوست پسرمه!

با سیلی محکمی که از مادرش خورد صورتش به سمتی خم شد و از گوشه چشم تهیونگی که بهت زده جلو میومد و دید با دست بهش اشاره کرد که سره جاش بمونه سرش و بلند کرد و جوری که انگار چیزی نشده باز نگاهش و به نگاه عصبی و اشکی مادرش داد

_هیچ میفهمی چی میگی جونگکوک؟ تو دوست دختر داری قراره باهاش ازدواج کنی حالا صااف تو چشم من زل زدی میگی با یه پسر تو رابطه ای با هم جنس خودت؟ من تورو اینجوری بزرگ کردم ؟
رو به تهیونگ ادامه داد: تو خجالت نکشیدی خودت و بین رابطه دو نفر دیگه جا دادی؟ میفهمی چیکار کردی؟

جونگکوک نگاهی به تهیونگ که لب هاش و روی هم فشار میداد انداخت و گفت: ارومتر مامان... تهیونگ برو بیرون

تهیونگ اما سری به دو طرف تکون داد

جونگکوک نمیخواست اتیش عصبانیت مادرش دامن تهیونگ و بگیره میدونست مادرش تو عصبانیت ممکنه حرفایی بزنه که بعدش پشیمون بشه اما تهیونگ که اینو نمیدونست

_تهیونگ برو بعدا حرف میزنیم

تهیونگ مصمم تر از قبل جلو اومد و گفت: نمیرم..تو تنها نبودی اگه قرار به سرزنش شدنه باهم سرزنش میشیم!

خانوم جئون پوزخندی زد و گفت: افرین براوو به گناهت اعترافم میکنی؟ چطور تونستی به من دروغ بگی؟ من تورو مثل پسر خودم دیدم.. چطور روت شد تو چشمای من نگاه کنی و دروغ بگی؟

تهیونگ اروم لب زد: معذرت میخوام اما من دروغی نگفتم!

جونگکوک بازوی مادرش و گرفت و گفت: بشین اروم حرف بزنیم

نشست و دوباره شروع کرد: چی میخوای بگی؟ چی داری بگی؟

مقابل پای مادرش رو زانو نشست و پرسید: مشکلت با رابطه منو تهیونگ فقط بخاطر جی ووعه!

_اون یه سمت قضیس جونگکوک، تهیونگ پسره تو با یه پسر رابطه داری!

خونسرد نگاهش کرد و گفت: جی وو از همه چی خبر داره از اولشم بین منو اون چیزی نبود حتی خودشم دوست پسر داره
بی توجه به تعجب مادرش ادامه داد: راجب تهیونگ.. مگه مهمه؟ پسره که باشه مهم اینه که من میخوامش

Who are you?Where stories live. Discover now