9

4.7K 683 358
                                    

پسر گیج گفت: چی شر و ور میگی برا خودت

تهیونگ کمی ترسیده بود نمیدونست میتونه از پس اون چهارتا غول تشن بر بیاد یا نه با عجز زیر لب نالید: زر میزنم به جدم!

و صداش فقط به جیمینی که با خنده ی متعجبی از پایین بهش نگاه میکرد رسید  به سختی با نگهداشتن پهلوی دردمندش از جاش بلند شد و دستش و رو شونه تهیونگ گذشت و با خنده گفت: فکر میکردم به خونم تشنه ای!

فکر نمیکردم اینقد باهوش باشی پارک جیمین...!

جیمین متعجب بهش نگاه کرد، تهیونگ با هجوم یکی از اون افراد به سمتش دادی زد و چوب و با ضرب بلند کرد ولی واقعا اون لحظه انتظار شنیدن داد جیمین و نداشت...!
با تردید سمتش برگشت که جیمین و در حالی که با دو دست سرش و چسبیده بود دید با هول چوب و انداخت و گفت: هی هی حالت خوبه؟

جیمین با حرص دستاش و برداشت و گفت: اخرش زهر خودت و ریختی تمین

تهیونگ دستاش و قاب صورت جیمین کرد اول سرش و با دقت چک کرد و بعد تو چشماش زل زد
پارک جیمین درسته که دله خوشی ازت ندارم ولی قسم میخورم اینبار از قصد نبود واقعا نمیخواستم بهت اسیب بزنم

جیمین هم متقابلا تو چشماش خیره شد صداقت و میتونست از چشمای شفافش بخونه اما در عین حال نمیتونست نگاهش و از اون چشما بگیره

ناگهان با لگدی که از پشت رو کمر تهیونگ خورد هردوشون محکم روی زمین افتادن... سره تهیونگ توی گردن جیمین فرو رفت.. برخورد لباش و بازدم عمیقش با گردن جیمین تقریبا نفسش و بند اورد 

تهیونگ بی توجه به  جیمینه مسخ شده با عصبانیت دندوناش و روی هم سایید و در حالی که از روی جیمین بلند میشد چوبی که کنارش ول کرده بود رو هم برداشت و عصبی در حالی که میچرخید چوب و محکم به شکم همونی که پشت سرش بود کوبید

فریاد جای خنده های پسر و گرفت و با درد روی زمین نشست  تهیونگ قلنج گردنش و شکوند و با هجوم به سمتشون، تک تکشون با اون چوب سرویس کرد اما حواسش بود که به جاهای حساس بدنشون ضربه نزنه 
اونی که بنظر سردستشون بود در حال فرار برگشت سمتش و داد زد: بازم همو میبینیم دفه بعد از خجالتت در میام

پوزخندی زد و سمت جیمین که تو حالت نیم خیز با چهره متعجب بهش نگاه میکرد برگشت

چته مثل سکته ایا به من زل زدی؟

جیمین متحیر گفت: عجب ضرب دستی داری پسررر باورم نمیشه

دستش و سمتش دراز کرد و پوزخندی زد

میتونی بری خدات و شکر کنی که هنوز تبدیل به هدفم نشدی

نگاهی به دست دراز شدش کرد و با مکث دستش و گرفت
تهیونگ قدمی سمتش برداشت و با گرفتن زیر بغلش کمکش کرد سره پا شه
نگاه کلی بهش انداخت و گفت: فک کنم خیلی اسیب دیدی.. بریم درمانگاه؟

Who are you?Where stories live. Discover now