اوه تو اینجایی!"
جیمین با کمی مکث بیان کرد و جون رو به خودش نزدیک تر کرد.
پسرک آروم گرفته بود و این کمی عجیب بنظر میرسید.میتونم بغلش کنم؟"
هوسوک هیجان زده و با کمی کنجکاوی جملاتش رو گفت و به جون اشاره کرد.حتما"
بتای جوان با لطافت یه جون رو توی بغل آلفای دریایی گذاشت و مواظب بود تا لباسش کنار نره به هر حال سرما خوردن پسرک آخرین چیزی بود که اون میخواست.کیو کیو..."
هوسوک به قیافه بی تفاوت یه جون نگاهی انداخت و جملات بامزه اش رو بیان کرد
یه جون چقدر خوشگله"
هوسوک با چشم های قلبی گفت و بوسه ای روی سر بدون موی پسرک زد.واقعا از نظرم یکم زشته؟"
جیمین دست به سینه ایستاده بود و متقابلا به نوزادی که حالا نزدیک بود گریه اش بگیره نگاهی انداخت.هیچم اینطوری نیست هردوتا باباش زیادی خوبن پس مطمئن باش اینطوری نیست"
هوسوک بی توجه به بتای لجباز نگاهی به برادرزاده اش انداخت و دوباره بوسه نرمی بهش کادو داد.
خوشحال بود که بعد از سفر کاری کسل کننده اش به دیدن جون اومده بود.
راستی جونگ و ته کجان؟"
سوالی پرسید و به خونه خالی از هر نفری نگاهی انداخت.نمیدونی نه؟"
جیمین بدن کوچک جون رو از دست های آلفای دریایی خارج کرد و اون رو درون گهواره آبی رنگش گذاشت
از اونجایی که تهیونگ نبود و جونگ کوک هم معمولا توی خونه پیداش نمیشد جون هنوز چیزی به عنوان اتاق نداشت و کل وسایلش فقط چند تا لباسی بودن که سوکجین براش خریده بود.
و خود جیمین هم بخاطر اینکه تمام وقت در حال نگهداری از جون بود نمی تونست از عهده این مسئولیت بربیاد.
در واقع همه زیادی سرشون شلوغ بود.آه بیخیال لازم نیست بدونی ..."
جیمین خسته زیر لب زمزمه کرد و کافی اش رو از روی میز برداشت.
خیلی هم خوب کاملا سرد شده بود.
ولی حداقل از هیچی بهتر بود...چرا از من خوشت نمیاد؟"
بالاخره هوسوک سکوتش رو شکست واقعا به چه علتی اون بتای لجباز دوستش نداشت؟
بیشتر افرادی که کنارش بودن وقت گذروندن با اون رو جالب میدونستن و این در حالی بود که مرد رو به رو اش تمام حقیقت رو نفی میکرد.
خب درسته در واقع جیمین بیشتر اوقات روی مود بد قرار داشت ولی هنوزم هوسوک انتظار رفتار بهتری رو از جانب اش داشت!چون قبلا دوست داشتم؟"
جیمین خیلی راحت جمله اش رو بیان کرد و جرعه ای از کافی سرد شده اش رو نوشید.
صادقانه توی این موقعیت احساس خاصی نسبت به آلفای دریایی نداشت و بعد از دو سال دیگه حرف زدن درباره این موضوع راحت تر براش شده بود.چی؟"
هوسوک بهت زده زمزمه کرد و نگاهی به قیافه بی تفاوت بتای لجباز انداخت.نگران نباش حالا دیگه همچین حسی رو نسبت بهت ندارم"
جیمین با صدای گرفته اش زمزمه کرد و نگاهی به جون که دست هاش رو تکون میداد انداخت.
و وقتی مطمئن شد کاملا حالش خوبه دوباره جرعه ای از کافی سرد شده اش نوشید.
YOU ARE READING
I'm an alpha(kookv)
Fanfictionکیم تهیونگ همیشه فکر میکرد که یه الفای مغلوب........ ولی همه چی از موقعی که ناگهان توی هیت رفت تغییر کرد! Genre:romance.omegaverse.comedy.mpreg.angst.smut Main couple:kookv Side couple:hopemin