part 22 : mr will

3.1K 608 140
                                    

بعد از بیرون رفتن از انبار نگاهی به اطراف انداخت تا امگاش رو پیدا کنه

با ندیدن تهیونگ چند قدم جلوتر رفت و پیدا کردن جسم مچاله ای که یه گوشه نشسته بود و شونه هاش می‌لرزید با ناراحتی به سمتش رفت و کنارش نشست

دوست نداشت تهیونگش رو تو این حالت ببینه اما میدونست الان با فهمیدن این چیزا نیاز داره خودش رو خالی کنه پس فقط دستش رو دور شونه هاش پیچید و سرش رو با فشار کمی که بهش وارد کرد روی سینه خودش گذاشت

هیششش جونگکوکی اینجاست
تهیونگ هقی زد و چنگی به لباس کوک زد
_ اخه چرا
تکون خوردن های تهیونگ تو بغلش براش فوق ناراحت کننده بود
ته لطفا گریه نکن جونگکوکیت دق میکنه
با این حرف کوک هق هق هاش بیشتر شد

_کوک چرا با خانوادم اینکارو کرد
جونگکوک موهای تهیونگ رو بیشتر نوازش کرد
ته تقاصش رو پس میده
_ کوک هق من هیچوقت پدر مادرم رو هق ندیدم

همون‌طور که موهای امگاش رو نوازش میکرد بوسه های پی در پیش رو روی سر تهیونگ میگذاشت
امگای قشنگم دوست داری آپا و اومات ناراحت بشن ؟ اونا اگه ببینن اینطوری مرواریدات رو هدر میدی دلشون میشکنه

رایحه کارامل تهیونگ رو که حالا داشت آروم میشد وارد ریه هاش کرد و ادامه داد
تازه کوکیت هم قلبش میشکنه ببینه زندگیش اینطوری داره گریه میکنه ، ویل لعنتی رو ادب میکنم ، آلفات اینجاست

چند دقیقه ای تو همون حالت مونده بودن و تهیونگ کم کم داشت آروم میشد
_ حداقل ... حداقل الانش می‌دونم یه امگای بی نام و نشان نیستم ، خیلی سخته بدونم پدر مادرم انقدر آزار دیدن اما از طرفی هم خوشحالم که بالاخره فهمیدم من از کجا اومدم

از بغل جونگکوک بیرون اومد و به چشماش نگاهی انداخت
_ اگه تو نبودی ... اگه بعنوان جفت قبولم نمیکردی و کنارم نمیموندی هیچکدوم از اینا امکان پذیر نبود .... ازت ممنونم که از اولین لحظه ای که دیدیم تا همین الان حمایتم می‌کنی و کنارمی خیلی عاشقتم جونگکوکی

جونگکوک لبخندی زد و بدون هیچ حرفی لب هاش رو روی لب های تهیونگ گذاشت و مکی بهش زد
منم عاشقتم امگا کوچولوی من

از جاشون بلند شدن که کوک گفت
باید یه سر بریم خونه یورا
تهیونگ که هنوزم اثرات گریش باقی مونده بود بینیش رو بالا کشید
_ چرا ؟
کوک دستش رو پشت کمر ته گذاشت و همونطور که به سمتی هدایتش میکرد جواب داد
بریم میفهمی

‌〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️


همه تو نشیمن خونه آقای ویل نشسته بودن و همسرش داشت با نگرانی زخم های صورتش رو تمیز میکرد
« دستشون بشکنه الهی »

آقای ویل نگاهی به برادرش _ آقای جئون _ کرد
« اینا زیر سر پسر عوضی توئه که گول اون جفت هرزش رو خورده و داره جولان میده »
پدر مادر کوک سرشون رو پایین انداختن و پدرش با ناراحتی گفت
« پسره بی فکر ادبش میکنم»

NDA | kookvWhere stories live. Discover now