الان دارین چیکار میکنین؟"
جیمین با قیافه ای پرسشی گفت و نایلون مارشاملو ها رو از روی زمین برداشت.آلفای آناناسی که دستیار برادرش رو دیده بود با عجله از روی زمین بلند شد و با اضطراب نسبتا شدیدی گفت:
دستیار پارک شما هم اینجا هستین؟"اون نمی تونست جلوی جیمین اینطوری رفتار کنه به هر حال اون هنوزم فرزند ارشد خانواده جئون ها محسوب میشد!
جینی دیگه با ته ته بازی نمیکنی؟"
تهیونگ از لباس جین گرفت و لب هاش رو آویزون کرد.آلفای آناناسی وقتی با قیافه کیوت پسر مواجه شد لبخند ناخودآگاهی روی لبش نشست.
اون زیادی برای قلبش شیرین بود.میخوای بازی کنیم؟ چه چیزی دوست داری نقاشی کنیم؟نظرت در مورد دریا چیه؟"
جین با لحن بامزه ای ادا کرد و دوباره مشغول به کشیدن رویاهاشون شدن.جیمین وقتی بیخیالی اون دو نفر رو دید آهی از سر کلافگی کشید و بسته مارشمالو ها رو به امگای نعنایی داد گفت:
بیا امگای دردسر ساز..."اوه چیمی ته ته خیلی ازت ممنونه"
تهیونگ با لبخندی اثربخش بیان کرد و بوسه کوتاهی به لپ بتای جوان زد.فکر کنم اوضاع خراب تر از اون چیزی باشه که فکر می کردم"
جیمین این رو در حالی میگفت که دستی به رد بجا مونده بوسه رو گونه اش میکشیدتهیونگی حسودیم شد. پس هیونگی چی میشه؟"
جین با لحن غرغرویی گفت و حالتی از قهر به خودش گرفتاون ها شوخی شون گرفته بود؟
نگران نباش ته ته، هیونگی رو هم بوس میکنه"
تهیونگ با مهربونی که تقریبا هیچوقت ازش دیده نمیشد گفت و بوسه نرم دیگه ای رو به گونه ی جین هدیه داد.جیمین فقط صورتش رو جمع کرد با خودش فکر کرد:
اگه جونگ کوک اینجا بود الان رسما به دیار باقی می شتافت !.......
من اومدم"
جونگکوک با فریاد نسبتا بلندی گفت و وارد خونه شد.
دستی به گردن دردمندش کشید و سعی کرد تا صدایی از خودش در نیاره تمام بدنش درد میکرد و مطمئن بود یه کبودی نسبتا بزرگ روی شکمش شکل گرفته
وقتی واکنشی از هیچ طرف ندید
با قدم های آرومی راهش رو ادامه داد و با هر قدم توی دل جیمین رو مورد عنایت قرار میداد.
چرا خونه اش انقدر بهم ریخته بود؟کف پوش های خونه پر از لباس شده بودند.
مداد رنگی ها همه جا دیده میشدند اصلا چه وقتی اون ها رو خریده بود؟و ضربه آخر موقعی بر پیکرش خورد که وارد پذیرایی خونه اش شد.
هیونگ منظورم اینه که هیونگ ها شما اینجا چیکار میکنین؟"
آلفای بارونی با بهت بیان کرد و نگاهی به افراد حاضر در جمع انداخت.
انگار جمع همه جمع بود!
هیون ،هوسوک،سوکجین و امگای دردسر سازش همه اونجا بودن به غیر مسئول اصلی...
YOU ARE READING
I'm an alpha(kookv)
Fanfictionکیم تهیونگ همیشه فکر میکرد که یه الفای مغلوب........ ولی همه چی از موقعی که ناگهان توی هیت رفت تغییر کرد! Genre:romance.omegaverse.comedy.mpreg.angst.smut Main couple:kookv Side couple:hopemin