تمام طول مدتی که توی راه بودند سرش رو به شیشه تکیه داده بود و سکوت کرده بود...بغض سنگینی توی گلوش بود اما توان آزاد کردنشو نداشت..... حس میکرد بهش توهین شده و مورد سواستفاده قرار گرفته... هوسوک حق نداشت اونطوری مجبورش کنه تا ازش حرف بکشه بدون اینکه به احساساتش اهمیت و ارزش بده... نمیتونست به راحتی با این موضوع کنار بیاد...
هوسوک زیر چشمی نگاهی به پسر که در سکوت به بیرون خیره شده بود کرد و با دیدن ظرف شیرینی زیر دستش که دست نخورده مونده بود با اخم محوی گفت
_جیمین؟ چرا چیزی نمیخوری؟ حالت خوبه بیبی؟
نگاه گذرایی به مرد کردو با لبخند فیکی گفت
_میل ندارم بعدا میخورم....
با دیدن رنگ پریده پسر اخمش پررنگ تر شدو گفت
_صبحونه هم چیز زیادی نخورده بودی میخوای مریض شی؟
چشم هاش رو از حرص روی هم فشار دادو غرید
_میشه انقدر بهم گیر ندی؟ من خوبم...
عصبی از تخس بازی های پسر حرصش رو سر پدال خالی کرد و سرعتش رو بیشتر کرد.... حدود سی صد متر جلوتر جلوی پمپ بنزینی نگه داشت تا باک ماشین رو پر بکنه
جیمین با دیدن پیاده شدن هوسوک موبایلش رو از کیف دستیش بیرون آورد و بی معتلی شماره تهیونگ رو گرفت...باید از حالش خبر دار میشد
_الو جیمینا؟؟
_ت..تهیونگ حالت خوبه؟ کجایی
تهیونگ متعجب از صدای لرزون جیمین گفت
_خوبم جیمین... اتفاقی افتاده؟
از طرز صدای پسر میتونست متوجه بشه که هنوز از چیزی خبر نداره.... لبش رو گزید و با بغض گفت
_تهیونگ من.... من متاسفم...
تهیونگ نگران از جاش بلند شدو به سمت اتاقش حرکت کرد
_جیمین چی شده؟ داری گریه میکنی؟ باهام حرف بزن
جیمین با دیدن نزدیک شدن هوسوک به ماشین سریع اشکش رو پاک کردو گفت
_فقط بدون من مجبور شدم ته.... لطفا ازم ناراحت نباش...
با باز شدن در ماشین سریع تماس رو قطع کردو سرش رو پایین انداخت
هوسوک در حالی که عصبانیتش فروکش کرده بود با لحن نرمی رو به پسر گفت
_عزیزم میخوای کمی هوا بخوری؟
پسر کوچیکتر سرش رو به معنای مخالفت تکون داد
_نه...دیگه چیزی نمونده برسیم بهتره راه بیفتیم...
هوسوک کلافه از رفتار های پسر سرش رو تکون داد و سوویچ رو چرخوند....
تهیونگ شوکه به صفحه گوشیش خیره شده بود و هیچ ایده ای نداشت که چه اتفاقی برای جیمین افتاده..!
YOU ARE READING
💙𝕃𝕠𝕤𝕥 𝕀𝕟 𝕐𝕠𝕦𝕣 𝔼𝕪𝕤𝕖🦋
Romance_جونگکوکی؟...بنظرت زندگی بعدی وجود داره؟ یعنی...اگه تو زندگی بعدی هم باشیم قول میدی همینقدر عاشقم باشی؟ پسر بزرگتر حلقه دستاشو دور معشوقش محکم تر کرد و با مالکیت زیر گوشش گفت _حتی اگه ده بار دیگه هم بدنیا بیای باز هم مال منی جئون تهیونگ... تو تا ابد...