E12

1.7K 325 27
                                    

"یک هفته بعد"
-خوشحالم که داری برمیگردی. واقعا عقب افتاده بودیم

جونگکوک بی حوصله به حرف اومد:

-درسته ولی چیزی نبود که خودم انتخاب کرده باشم.

-بله. از آقای کیم هم تشکر کن لطفا

جونگکوک گیج شده از حرف مرد میخواست بپرسه که "برای چه چیزی تشکر کنم؟" ولی جلوی زبانش رو گرفت و آروم زمزمه کرد :

-حتما.

-فردا میبینمت پس. وقتتو نمیگیرم. خوب استراحت کن

-خداحافظ

این پروژه، موردعلاقش بود و تمام این روزها متعجب بود که چرا جایگزینی براش نیاوردن. با حرف کارگردان میتونست متوجه جواب این سوالش بشه. البته كه حدسش هم سخت نبود. تهیونگ همیشه اونجا بود تا هر مانعی برای رسیدن به خواسته هاش رو از جلوش برداره. اگرچه هیچوقت این رو نشون نمیداد و اشاره ای هم بهش نمیکرد.

-چرا تو فکری؟

با صدای لارا به خودش اومد و سرش رو به دو طرف تکون داد:
-چیزی نیست.
-باید بگی

جونگکوک بخاطر لحن دستوری دختر با خنده ی جذاب و شل و ولی چشم چرخوند.

-تهیونگ چطوری راضیشون کرده؟

-تهیونگ؟ کیا رو؟

-برام سوال شده بود که چرا جایگزینی برام نیاوردن و الآن چویی بهم گفت که از تهیونگ تشکر کنم

-اوه قابل حدس بود که یجوری دهنش رو بسته

جونگکوک از جا بلند شد و با بالای تنه ی برهنه و شلوارک گشاد و کوتاهی که به تن کرده بود به سمت آشپزخونه رفت. پاکت آب پرتقالی از یخچال بیرون آورد و همونطور که نی رو توی دهنش میگذاشت به طرف لارا رفت وکنارش نشست.

-نه ممنون اصلا دلم نمیخواد

لارا با اشاره به آب پرتقال گفت که جونگکوک بی اهمیت گوشیشو به دست گرفت و نگاهی بهش انداخت :

-برو بردار خودت

-شام چی بخوریم؟ چرا خدمتکارا رو مرخص کرد این مردک؟

-درست حرف بزن

-دلم نمیخواد. پیتزا سفارش بدم؟

-صبر کنیم تا تهیونگ بیاد.

-جونگکوک یه نگاه به ساعت بندازی بد نیست.

-پروازش نشسته

لارا از جا بلند شد و دستی به موهای پسر کشید و بهمشون ریخت :

-خب پس من میرم دیگه

-کجا بری؟

لارا لبخندی زد :

-نمیخوام مزاحمتون شم
و بعد سریعا لبخند از روی لبهاش محو شد و با لحن مسخره ای با طعنه ادامه داد :

MYTH | TK Where stories live. Discover now