Part: 55/80
Words: 3.5k
Vote: 114
Cm: -
Music: Afterlife by Ivan Torrennt 🎵
.
.
.فلشبک- سالِ تولد زال زوال
" اما بانوی من، شما باردار هستین. هوا کمی سرده، نگرانم که سرما بخورین و اگه این اتفاق بیفته، اصلا برای جنین توی شکمتون خوب نیست. طبیب گفت شما باید به شدت مراقب سلامتیتون باشین. خواهش میکنم بیشتر از این زیر این درخت نمونین. باید به اقامتگاهتون برگردین و کمی غذا بخورین. "
ملکهی جوان، با دامنی یاسی رنگ و پر نقش و نگار، بدون هیچ توجهی به ندیمهی نگران و پُرحرفش، روی برگها قدم میزد و از صدای خشخشی که گوشش رو لبریز میکرد، لذت میبرد.
" بانوی من، جنین درون شکم شما قراره شاهزاده و ولیعهد این سرزمین باشه. شما باید به خوبی از خودتون و ایشون مراقبت کنین. "
" سخت نگیر... حتی یه شاهزادهی فسقلی هم به هوای تازه احتیاج داره. من نمیتونم تا روزی که به دنیا میاد توی اون اتاق حبس بشینم و به در و دیوار زل بزنم. کوچولوی من در کنار غذا و کتاب و شعر به کمی هم طبیعت نیاز داره. "
ندیمهها همیشه از طرز تفکر و نوع حرفزدن ملکه متعجب میشدن. کسی نمیدونست توی سر اون زن دقیقا چی میگذره که برای جنینش شعر میخونه. خودش معتقد بود پسرش میتونه صداش رو بشنوه و حتما از اشعار موردعلاقهی مادرش خوشش میاد.
" اما بانوی من... "
" خیله خب، برای این که دست از سرم برداری شنلمو روی دوشم میندازم. کمکم کن. با این که هوا امروز واقعا عالیه، نمیفهمم چرا طوری حرف میزنی انگار همه جا یخ بسته! "
" من نگران احوال شما و جنینتون هستم. "
ندیمه جلو رفت و در کمال ادب، شنلِ گرم ملکه رو روی دوشش انداخت. حالا شکمِ زن بزرگ و برجسته شده بود و زیر دامنش باد کرده بود.
ملکه دستی به تنهی درخت مورد علاقهش کشید و با خودش زیرلب زمزمه کرد:
" جیمین؟ این جا رو ببین. این درختِ عزیزمه. بلندترین درخت قصره. توی بهار پر از شکوفهها سفید و صورتی میشه. از اونجایی که تو توی بهار به دنیا میای، میتونه این معنی رو بده که عاشق این درخت میشی عزیزم. "
ملکه شکمش رو نوازش کرد و همین لبخندش رو کِش داد. بالاخره قرار بود کسی به زندگیش پا بذاره که ملکه بتونه هر زمان میخواد نوازشش کنه. هر قدر میلش میکشه بهش محبت کنه و هر شبو روز بوسه بارونش کنه. موجودی که ملکه تصمیم داشت از عشق سیرابش کنه و با تمام قوا ازش مراقبت کنه.
" اما سرنوشت بچهای که درون شکم شماست، خیلی تلخه بانوی من. "
ندیمه با صدای شخصی غریبه از جا پرید و نگاهش رو به هر سمت گردوند. حتی ملکه هم از دنیای خودش بیرون کشیده شد و سرش به این طرف و اون طرف چرخید.
YOU ARE READING
TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودی
Historical Fictionنیمهی روح اون پسر، یک ببر بود! . . . . ژانر: تاریخی|افسانهای|معمایی|رمنس|اسمات با الهام از سریال زیبای The Untamed و Dark و همچنین، رمان مشهور The Husky and his white cat Shizun تکمیلشده✓ به قلم بلکاستار موزهی داستان که شامل موسیقی و فنارتها...