چهل و هفتم. قدری آرامش

Start from the beginning
                                    

هوسوک ناگهان به خودش اومد؛ با نیشخندی که بزرگ‌تر شده بود تظاهر به پشیمونی کرد. سری از روی نادونی برای خودش تکون داد و مودبانه کمی تعظیم کرد:

" از شاهزاده معذرت می‌خوام. "

هرچند جیمین نخواست بیشتر از این به اون پسر توجه کنه، نفسش رو به بیرون فوت کرد و پیشونیش رو بیشتر ماساژ داد.

هوسوک صاف ایستاد و دوباره گفت: " قصد نداشتم مزاحمتون بشم اما ارباب دستور داده بود کمی قارچِ سمی‌ از این اطراف بچینم. "

" قارچِ سمی؟‌ "

چشم‌های کنجکاوِ جیمین سمتِ کیسه‌ی کوچیکی‌ کشیده شدن که هوسوک به کمرِ باریکش بسته بود.

" برای این که تیرهامون بتونن اهریمن رو بکشن به سم قوی‌تری احتیاج داشتیم که بخشیش از این قارچ‌ها به دست میاد. "

دست داخل کیسه‌ش فرو کرد و لحظه‌ای بعد چند قارچِ رنگی‌ بیرون آورد: " اما این طوری اثر ندارن. باید اول گرم بشن تا سمشون بیرون بیاد. سمی که ازش به جا می‌مونه فوق‌العاده کشنده‌ست! "

جیمین نگاهش رو از قارچ‌هایی که روی دست هوسوک بودن، برداشت و به چشم‌های اون پسر نگاه کرد:

" قراره به شکارِ اهریمن قلب‌خوار برین؟ "

هوسوک قارچ‌ها رو به داخل کیسه‌ی کمریش برگردوند که روی کمربندِ چرمیش آویزون کرده بود: " ارباب میگه بوی اهریمنی حس‌ نمی‌کنه. ممکنه اهریمنی که می‌خواستیم شکار کنیم، برای مدت موقتی غیبش زده باشه. "

" غیب؟‌! اما جونگ‌کوک- "

ناگهان فکِ شاهزاده بی‌حرکت باقی موند‌ و صحبتش ادامه پیدا نکرد. جونگ‌کوک پونزده روزِ پیش کشته شد و قلبش به عنوانِ آخرین قلب به اهریمن پیشکش شد!

شاهزاده دست روی جمجمه‌ش گذاشت و نفسی تیز به سینه کشید. هوسوک رو کمی نگران کرد.

" شما حالتون خوبه؟ "

" خوبم. "

" اما رنگتون پریده! "

هوسوک قدمی به جلو برداشت و متوجه نشد جیمین با چه نگاه عجیبی به کیسه‌ی قارچ‌ها زل زده.

دوباره چیزایی توی سرش‌ می‌شنید. همون صدای قدیمی بود که دوباره به سراغش اومده بود. آهنگین و آهسته، واژه به واژه رو مثل آوازی لطیف توی‌ سرش می‌خوند و هر حق انتخابی رو از جیمین می‌گرفت.

شاهزاده‌ی موسپید بزاقش رو قدری فرو داد و دست از روی پیشونیش برداشت. وقتی نگاهش رو به چشم‌های هوسوک رسوند، ترسِ عمیقی توی چشم‌هاش لونه کرده بود. با صدای لرزونی سوال کرد:

" این قارچ‌ها رو از کجا چیدی هوسوک؟ "

.
.
.

تهیونگ با حرکتی تند و عجول لباسش رو از سر بیرون کشید. با بالاتنه‌ای که حالا هیچ پوششی نداشت، رو به روی‌ یونگی نشست و قاطعانه حرف زد:

TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودیWhere stories live. Discover now