هوسوک ناگهان به خودش اومد؛ با نیشخندی که بزرگتر شده بود تظاهر به پشیمونی کرد. سری از روی نادونی برای خودش تکون داد و مودبانه کمی تعظیم کرد:
" از شاهزاده معذرت میخوام. "
هرچند جیمین نخواست بیشتر از این به اون پسر توجه کنه، نفسش رو به بیرون فوت کرد و پیشونیش رو بیشتر ماساژ داد.
هوسوک صاف ایستاد و دوباره گفت: " قصد نداشتم مزاحمتون بشم اما ارباب دستور داده بود کمی قارچِ سمی از این اطراف بچینم. "
" قارچِ سمی؟ "
چشمهای کنجکاوِ جیمین سمتِ کیسهی کوچیکی کشیده شدن که هوسوک به کمرِ باریکش بسته بود.
" برای این که تیرهامون بتونن اهریمن رو بکشن به سم قویتری احتیاج داشتیم که بخشیش از این قارچها به دست میاد. "
دست داخل کیسهش فرو کرد و لحظهای بعد چند قارچِ رنگی بیرون آورد: " اما این طوری اثر ندارن. باید اول گرم بشن تا سمشون بیرون بیاد. سمی که ازش به جا میمونه فوقالعاده کشندهست! "
جیمین نگاهش رو از قارچهایی که روی دست هوسوک بودن، برداشت و به چشمهای اون پسر نگاه کرد:
" قراره به شکارِ اهریمن قلبخوار برین؟ "
هوسوک قارچها رو به داخل کیسهی کمریش برگردوند که روی کمربندِ چرمیش آویزون کرده بود: " ارباب میگه بوی اهریمنی حس نمیکنه. ممکنه اهریمنی که میخواستیم شکار کنیم، برای مدت موقتی غیبش زده باشه. "
" غیب؟! اما جونگکوک- "
ناگهان فکِ شاهزاده بیحرکت باقی موند و صحبتش ادامه پیدا نکرد. جونگکوک پونزده روزِ پیش کشته شد و قلبش به عنوانِ آخرین قلب به اهریمن پیشکش شد!
شاهزاده دست روی جمجمهش گذاشت و نفسی تیز به سینه کشید. هوسوک رو کمی نگران کرد.
" شما حالتون خوبه؟ "
" خوبم. "
" اما رنگتون پریده! "
هوسوک قدمی به جلو برداشت و متوجه نشد جیمین با چه نگاه عجیبی به کیسهی قارچها زل زده.
دوباره چیزایی توی سرش میشنید. همون صدای قدیمی بود که دوباره به سراغش اومده بود. آهنگین و آهسته، واژه به واژه رو مثل آوازی لطیف توی سرش میخوند و هر حق انتخابی رو از جیمین میگرفت.
شاهزادهی موسپید بزاقش رو قدری فرو داد و دست از روی پیشونیش برداشت. وقتی نگاهش رو به چشمهای هوسوک رسوند، ترسِ عمیقی توی چشمهاش لونه کرده بود. با صدای لرزونی سوال کرد:
" این قارچها رو از کجا چیدی هوسوک؟ "
.
.
.تهیونگ با حرکتی تند و عجول لباسش رو از سر بیرون کشید. با بالاتنهای که حالا هیچ پوششی نداشت، رو به روی یونگی نشست و قاطعانه حرف زد:
YOU ARE READING
TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودی
Historical Fictionنیمهی روح اون پسر، یک ببر بود! . . . . ژانر: تاریخی|افسانهای|معمایی|رمنس|اسمات با الهام از سریال زیبای The Untamed و Dark و همچنین، رمان مشهور The Husky and his white cat Shizun تکمیلشده✓ به قلم بلکاستار موزهی داستان که شامل موسیقی و فنارتها...
چهل و هفتم. قدری آرامش
Start from the beginning