جیمین لباسی رو که تهیونگ خواسته بود، تن کرد. چون زیاد با پوشیدن این نوع لباسها آشنا نبود نمیدونست بندش رو باید چطور ببنده. ندیمه که دید شاهزاده مثل بچه گربهای که دنبال دمش میگرده، دور خودش میچرخه، جلو رفت تا بهش کمک کنه سریعتر لباس بپوشه.
جیمین صاف ایستاد تا دستهای لاغر ندیمه بهش کمک کنن. بندها گره خوردن و لباس رعیت تنش رو در بر گرفت. جیمین نگاهی به خودش توی آیینهی کوچیک انداخت و سری تکون داد. با اون لباس حتی قدکوتاهتر هم شده بود و هیچ خوشش نمیومد با این وضع کنار معلمِ قدبلند و کمحرفش راه بره.
دستهای ندیمه موهای بلندش رو شونه کشیدن و رشتهها رو بهم دیگه بافتن. جیمین دُم مویی رو که حالا بافت خورده بود، گرفت و داخل یقهی لباسش فرو کرد. اگه قرار بود از قصر بیرون برن، حتما این موی سفید هویتش رو آشکار میکرد. کسی جز شاهزاده جیمین مویی به این رنگ نداشت.
" اون کلاهو بده. باید یه چیزی سرم بذارم. "
کلاه بامبو رو روی موهای سرش گذاشت. تقریبا همهی موهاش رو از دید مخفی کرده بود. در حالی که مشغول گره زدن بندهای کلاه به زیر گلوش بود، راه افتاد و از خوابگاهش بیرون اومد. تقریبا آماده بود همراه تهیونگ به جایی که اون میخواد بره.
" من آمادهم... " تهیونگ پشت به شاهزاده دنبال چیزی توی آسمون میگشت و جیمین رد نگاهش رو گرفت. چیزی اون بالا وجود نداشت جز آسمون و ابرایی خاکستری رنگی که سر به سر خورشید میذاشتن و گاهی راهِ نورش رو سد میکردن.
تهیونگ به محض شنیدن صدای جیمین، به پشت سر چرخید. قدمی از اون پُل منحنیِ سنگی پایین رفت و به شاهزاده ادای احترام کرد. نگاهش به سمت دستهای جیمین رفت که کلافه بند کلاه رو به هر طرف میکشوندن اما موفق نمیشدن گرهی سادهای بزنن.
جلوتر رفت.
دستهاش رو دخالت داد، قد بلندش روی صورت جیمین سایه انداخت. بندهای نازک کلاه رو از شاهزادهی کلافه گرفت و چند حرکتِ سریع گرهای با قدرت مناسب زیر گلوی شاهزاده ایجاد کرد. جیمین فراموش کرده بود دستهاش دیگه کاری اون بالا ندارن، مات و مبهوت صورتِ معلمش رو تماشا کرد؛ انگار بالاخره تونسته بود ترکیبِ واقعیِ چهرهی تهیونگ رو پشتِ اون موهای سیاه و آشفتهی روی صورتش ببینه.
تهیونگ در سکوت به جای قبلیش برگشت؛ تنها قدمی عقب رفت و فاصلهای بین خودش و شاهزاده انداخت: " بهتره راه بیفتیم سرورم. دنبالِ من بیایین. "
جیمین گرهی زیر صورتش رو با نوک انگشت لمس کرد: " باشه. " اما زمانِ زیادی نداشت. تهیونگ راه افتاده بود و قدمهای سریع و بزرگش جیمین رو وادار کردند به خودش بجنبه و با عجله دنبال معلمش بدوه.
YOU ARE READING
TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودی
Historical Fictionنیمهی روح اون پسر، یک ببر بود! . . . . ژانر: تاریخی|افسانهای|معمایی|رمنس|اسمات با الهام از سریال زیبای The Untamed و Dark و همچنین، رمان مشهور The Husky and his white cat Shizun تکمیلشده✓ به قلم بلکاستار موزهی داستان که شامل موسیقی و فنارتها...