نزدیک صبح بود همه تو اتاق بزرگ جیمین بودن
مین یونگی آلفای دشمنی که تا پای مرگ رفته بود رو تخت جیمین خواب بود
زخماش تمیز شده بود و حالش یکم بهتر بود
جونگ کوک دست رو شونه جیمین گذاشت و گفت: نگران نباش خوب میشهجیمین سعی کرد اشک هایی که به نظر خودش بی دلیل می ریخت و قایم کنه اما همه درکش میکردن مخصوصا جونگ کوک که همیشه دلتنگ جفتش بود
نزدیک پنجره دو تا جادوگر وایساده بودن
گایون رو به یوبین گفت: چرا قبلا این طلسم و اجرا نکردی؟؟؟؟ چرا اینقدر دیریوبین نگاهش و دزدید و گفت: نمیتونستم .... این طلسم قیمتی داشت که قبلاً نمیشد پرداخت کرد
گایون با شنیدن حرفش عصبانی شد و گفت: بهم بگو چیکار کردی
یوبین دستای دختر و گرفت و بوسید
دل گایون با این کارش لرزید
چرا داشت این کار و میکرد
یوبین به چشمای غمگین دختر نگاه کرد و گفت: من سر این طلسم حضورم و گذاشتم .... یعنی باید برگردم به گذشته ..... جایی که قبلاً بودیم ..... اگه این کار و قبلا میکردم نمیتونستم تهیونگ و نجات بدمگایون بغضش و قورت داد و گفت: تو ....
یوبین آروم بغلش کرد و گفت: هیشششش این داستان ها تموم شه تو هم میای پیش من
گایون محکم تر بغلش کرد و گفت: دلم برات تنگ میشه نمیخوام بری
یوبین به آفتابی که داشت طلوع میکرد نگاه کرد
فرصتی نداشت
باید میرفت
صورت سفید دختر و گرفت و لباش و محکم بوسید
گایون لباس مشکی یوبین و چنگ زد نمیخواست ولش کنه اون نباید میرفتیوبین بوسه آرومی رو لبش گذاشت و طولی نکشید که دیگه گایون گرمایی رو لباش حس نمیکرد
چشماش و با ترس باز کرد
دیگه یوبینی نبود
تنها شده بوداشکاش بدون تردید پایین ریختن
رو زانو هاش افتاد و با صدای بلندی گریه کرد___________________
آنیل رو به بیست سربازش که همه چهره هاشون و با نقاب پوشونده بودن گفت: دینا رو پیدا کنید تا غروب آفتاب امروز
آنیل به دنبال دینا بود بدون اینکه بدونه دینا واقعا کجا پنهان شده
جادو های زیادی مانع میشد تا دینا تا ابد مخفی بمونه
آنیل عصبانی تر از همیشه گفت: میکشمت جونگ کوکو هیچکس نمیدونست چی تو سر اون آلفا بی رحم میگذره
تهیونگ تو خواب عجیبی بود
خوابی که توش موهای آبی داشت
همه چیز قدیمی به نظر می رسید
انگار مال صد ها سال پیش بود
جونگ کوک و دید در حالی که مثل یه جفت باهاش رفتار میکرد
همدیگر و می بوسیدن و جونگکوک با کلمه های قشنگ قلبش و به تپش می انداخت
پیش بینی اینده بود یا .....
یادآوری گذشته!؟؟؟
YOU ARE READING
after many years season two [ Completed ]
Fanfictionبعد از سال های زیاد فصل دوم🍸 جنگ بزرگی برای پسر الهه ماه و جفتش شروع شد جنگی که از یک حسادت شروع شد به کجا خواهد انجامید؟ آیا آلفا دینا رو نابود میکنه یا دینا دوباره نقشه ای برای الفا و امگاش میکشه؟ لطفاً اول فصل یک و بخونید بعد بیاید سراغ این د...