هي گايز. اقا اگه كامنتا خوب باشه پارت بعدو خيلي زود ميذارم. غلط ديديد بهم بگيد لطفا. ممنونم.
......
_تيكه ي اخر پيتزا مال منه خوشتيپ.
زين جعبه ي پيتزارو به طرف لويي هل داد: باشه مال تو.
لويي چشماشو گشاد كرد و به زين نگاه كرد: داداش اينجوري كه تو مظلومي من دلم نمياد بخورمش. بذار نصفش كنم.
زين چشماشو چرخوند: اگه يه بار ديگه به من بگي مظلوم مجبورت ميكنم بياي اينو بخوري تومو.
لويي لبخند از و همون طور كه سعي ميكرد اخرين اسلايس پيتزارو عادلانه نصف كنه گفت: اين تنبيه بود يا تشويق پسر؟ بكش پايين ببينم.زين متقابلا خنديد: تو وقيح ترين ادم كل دنيايي لويي فاكر تاملينسون.
لويي پيتزاي نصف شده رو به زين داد: خب چيه؟ من تاحالا با يه دورگه سكس نداشتم كي بهتر از داداش خودم؟
زين پيتزاشو گاز زد: يه جوري ميگي دو رگه انگار بابام خون آشام بوده مامانم گرگينه._شت زين. ناراحت شدي؟
زين قوطي نوشابه ي لويي رو برداشت چون مال خودش تموم شده بود: خيلي ناراحت شدم. اين رفاقت اينجا تمومه.
_ قرار نبود با دوستيمون شوخي كني.
زين خنديد و موهاي مشكيشو كنار زد: از اين حرفاست كه ميدوني هيچ وقت اتفاق نميوفته.
لويي انگار كه خيالش راحت شده باشه لبخند زد: خب الان ميخواي بري خونه؟
+ عمرا مگه اينكه بيرونم كني
لويي با صداي بلند خنديد: عمرا بيرونت كنم. پاشو بريم بخوابيم روي مبل فيلم ببينيم فاكر.....
ليام دستاي لرزونش رو توي هم قفل كرد. هرچه قدر بيشتر به خونه ي لويي و هري نزديك ميشدن بيشتر كنترلش رو از دست ميداد. احساس ميكرد فرد غريبه اي داره هلش ميده عقب و كنترل رفتارشو ازش ميگيره.
نفس عميقي كشيد و به شلوارش چنگ زد.
هري با ارامش رانندگي ميكرد و مثل هميشه حواسش كاملا پرت رانندگيش بود چون امكان نداشت بتونه دو تا كارو با هم انجام بده و الان توجه كردن به ليام اون كار دوم بود.ليام چشماشو بست و نفس عميقي كشيد. چرا انقدر عصباني بود؟ چرا انقدر مقصر بود؟
_گرمه هز. خيلي گرمه.
هري بخاري رو خاموش كرد: الان ژانويست لي.
_ باشه ولي گرمه.
هري سكوت كرد و شيشه هارو كمي پايين داد.
ليام سرشو به صندلي تكيه داد ولي بدنش بي وقفه پرش هاي ضعيفي داشت.......
_ عهههه اخ جون صحنه ي خاك برسري.
لويي با صداي بلند گفت و توي بغل زين جا به جا شد.
+ انقدر تكون نخور ديگه.
_ يه صحنه ي سكسيِ استريت كه اصلا تحريك كننده نيست.
+ چيكار كنم تومو؟ جق بزنم؟
_نه نه اين وسط نه. صبر كن ببينم ... امممم...
+ نه لويي نه من انقدر بي جنبه نيستم كه با يه صحنه ي پورن سفت شم.
لويي خنديد و دوباره جا به جا شد: من خوابم مياد زي.
YOU ARE READING
Sunrise In Hollywood(Z.M)
Fanfiction_اسمشو چي ميذاري؟ بدگماني يا واقعيت؟ +من بهش ميگم توطئه