پرش به محتوا

کار

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

اسم

[ویرایش]

خطای اسکریپتی: تابع «template_categorize» وجود ندارد.کار (جمع کار‌ها)

  • /کارْ/
  1. (فیزیک) انرژی منتقل شده به یه جسم که برابر بردار نیرو ضرب در اندازه جابجایی است:
    کار نیروی عمودی سطح در حرکت افقی برابر صفر است.
  2. پیشه؛ شغل:
    کارت چیه؟
    یه کار نون و آبدار برایم سراغ داری؟
  3. عمل:
    علی سر کلاس یه کار خنده‌دار کرد.
    یه کار کردم که عمرا نتواند درستش کند!
  4. وظیفه؛ نقش:
    در شرکتت، کارت چیه؟

واژه‌های مشتق‌شده

[ویرایش]

برگردان

[ویرایش]
فیزیک
  • انگلیسی: work
پیشه
وظیفه
  • انگلیسی: work
عمل
  • انگلیسی: act

فعل

[ویرایش]
  • /کارْ/
  1. بن کنون (بن مضارع) مصدر کاشتن.