خو
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه شناسی
[ویرایش]- فارسی
آوایش
[ویرایش]- [خِو]
اسم
[ویرایش]خو
- خوی، سرشت.
- علف هرز.
- خُوْ: در گویش گنابادی یعنی خواب ، خوابیدن ، خم کردن ، ترس
- هر گیاه که خود را به درخت پیچد.
- اخلاق، منش، طرز رفتار، عادت.
––––
برگردانها
[ویرایش]ترجمه | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین