خان
ظاهر
فارسی دری
[ویرایش]گونههای دیگر نوشتاری
[ویرایش]ریشه شناسی
[ویرایش]آوایش
[ویرایش]- [خان]
اسم
[ویرایش]خان
- (فنی): شیار مارپیچ در داخل لوله تفنگ و مسلسل.
- (فنی): شیار سرتاسری بهشکل خاص در داخل یا خارج قطعه فلزی.
- (قدیم): قسمتی در زیر تون حمام که بالای آن مشبک بود و در آن خاکستر میریختهاند.
- (قدیم): کاروانسرا.
- (قدیم): خانه، سرا.
- کندوی عسل. لانه زنبور.
- آتشکده
- مرحله، منزل.
- (قدیم): یکی از خانههای تختهنرد.
- منظور از خان در ابتدا فرد باسواد بوده یعنی کسی که میتوانسته هم بخواند و هم بنویسد، اینگونه افراد بسیار نادر بود همچنین نماینده تامالاختیار حکومت در کار دبوانی در اقصا نقاط کشور شناخته شده و شغل مورثی داشتند.
- دکتر کزازی در مورد واژه ی " کان" می نویسد : ( ( کان به معنی معدن است ؛ آن را ریختی از کَن ، بُن ِ اکنون از کندن ، می انگارم . ریختی دیگر از آن خان می تواند بود که در خانیگ xānig پهلوی و " خانی " پارسی به معنی چشمه به کار برده شده است . ) ) ( ( زخاور بیاراست تا باختر پدید آمد از فرّ او کان زر ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 224. )
خان
- لقب و عنوان مالکان دِه و زمین.
- عنوانی که برای احترام، به آخر اسم مردان اضافه میشود.
- عنوانی که قبل از بعضی نسبتهای خانوادگی بهنشانه احترام میآید.
- عنوان رؤسای قبایل و پادشاهان و فرمانرویان کورد کلهر و تُرک و فارس.
- (دیوانی): در دوره صفوی، عنوان حاکم ایالات کوچک.
- رییس، سرور.
- بزرگ، قدرتمند، بزرگ خانواده
واژههای مشتق شده
[ویرایش]مترادفها
[ویرایش]متضادها
[ویرایش]––––
برگردانها
[ویرایش]ترجمه | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ کوچک زبان پهلوی
- نامه ی باستان ، جلد اول