پرش به محتوا

عشق

از ویکی‌گفتاورد
عشق:۱. به شدت دوست داشتن. ۲ - شیفتگی، دلدادگی. فرهنگ فارسی معین

عشق یعنی علاقه شدید قلبی.


آ - الف - ب - پ - ت - ث - ج - چ - ح - خ - د - ذ - ر - ز - ژ - س - ش - ص - ض - ط - ظ - ع - غ - ف - ق - ک - گ - ل - م - ن - و - هـ - ی

  • «آتشی از عشق در خود برفروز// سربه‌سر فکر و عبارت را بسوز»
  • «آشفته، پا ز سلسله زلف او مکش// عمری که صرف عشق نگردد بطالت است»
  • «آنجا که ازدواجی بدون عشق صورت گیرد، حتمأ عشقی بدون ازدواج در آن رخنه خواهد کرد.»
  • «آب عشق تو چو ما را دست داد // آب حیوان شد به پیش ما کساد // ز آب حیوان هست هر جان را نویی // لیک آب آب حیوانی تویی»
  • «آنچه راجع به آثار زندگی باخ برای گفتن دارم: شنیدن، نواختن، عشق‌ورزیدن، محترم‌داشتن و خفه‌شدن است.»
  • «در سقوط افراد در چاه عشق، قانون جاذبه تقصیری ندارد.»
  • «آدم باید همیشه عاشق باشد، این است که مرد نباید ازدواج کند.»
  • «آن شنیدم که عاشقی جان‌باز// وعظ گفتی به‌خطه شیراز//ناگهـان روستائیی نادان//خالی از نور دیده و دل و جان//ناتراشیده هیکل و ناراست// همچو غولی از آن میان برخاست//گفت ای مقتدای اهل سخن//غـم کارم بخور که امشب من//خـرکی داشتم چگونه خری//خری آراسته به‌هر هنری//یک دم آوردم آن سبک رفتار//بـه‌تفرج میانه بازار//ناگهانش زمن بدزدیدند//زین جماعت بپرس اگر دیدند//پیر گفتا بدو که ای خرجو//بنشین یک زمان و هیچ مگو//پس ندا کرد سوی مجلسیان//که اندرین طایفه ز پیر و جوان//هرکه با عشق در نیامیزد//زین میانه به‌پای برخیزد//ابلهـی همچو خر کریه‌لقا//زود برجست از خری برپا//پیر گفتش توئی که در یاری//دل نبستی به‌عشق؟ گفت آری//بانگ برداشت گفت ای خردار//هان خرت یافتم بیار افسار»
  • «آنکه خبردار شد ز مسئله عشق// کار ندارد به هیچ ملت و مذهب»
  • «آن‌که نشنیده‌ست هرگز بوی عشق// گو به شیراز آی و خاک ما ببوی»
  • «آن‌گاه که عشق تورا می‌خواند، به‌راهش گام نه! هرچند راهی پرنشیب. آنگاه که تورا زیر گستره بال‌هایش پناه می‌دهد، تمکین کن! هرچند تیغ پنهانش جانکاه. آن‌گاه که باتو سخن آغاز کند، بدو ایمان آور! حتی اگر آوای او رؤیای شیرینت را درهم‌کوبد، مانند باد شرطه که بوستانی را.»
  • «از بهر خدا عشق دگر یار مدارید // در مجلس جان فکر دگر کار مدارید.»
  • «آن را که پیر عشق به ماهی کند تمام // در صد هزار سال ارسطو نمی‌کند.»

الف

[ویرایش]
  • «از دست عدو نالهٔ من از سرِ درد است// اندیشه هرآن‌کس کند از مرگ، نه مرد است// جان‌بازی عشاق، نه چون بازی نرد است// مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است»
  • «ازدواج وسیله‌ای است برای فرار از ترس تغییر، ازدواج وسیله‌ای است تا پیوند را تثبیت کنی. اما عشق چنان پدیده‌ای است که به محض تلاش برای تثبیت آن، خواهد مرد. ایستایی در عشق همان و نابودی عشق همان. عشق واقعی تنهایی را به یگانگی مبدل می‌سازد.»
  • «ازدواج همیشه به عشق پایان داده‌است.»
  • «از شبنم عشق خاکِ آدم گِل شد// صد فتنه و شور در جهان حاصل شد// سر نشتر عشق بر رگ روح زدند// یک‌قطره فروچکید، نامش دل شد»
  • «از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر// یادگاری که در این گنبد دوار بماند»
  • «اشک خونین به طبیبان بنمودم، گفتند// درد عشق است و جگرسوزدوایی دارد»
  • «افسردگی تنها معشوقهٔ باوفایی است که من می‌شناسم، بی‌جهت نیست اگر به عشق روی‌آورم.»
  • «اگر ایجاد پیوند آزاد باشد، با آزادی همراه باشد، شادی از راه خواهد رسید، چون آزادی ارزش غایی است، چیزی از آن بالاتر نیست. اگر عشق تو سوی آزادی رهنمونت کند، عشق تو عین برکت است، و اگر سوی بردگی براندت نه برکت که لعنت است.»
  • «اگر به زبان تمامی آدمیان و فرشتگان سخن گویم… و از عشق بی‌بهره باشم طبل میان‌تهی و سنج پرهیاهویی بیش نیستیم، اگر از کرامت غیب‌دانی و پیش‌گویی بر خوردار باشم و همه اسرار جهان را دریابم و قلمرو دانش را تمام مسخر کنم و در ایمان چنان راسخ و نیرومند باشم که کوه‌ها را به رفتار آورم و از عشق بی‌بهره باشم، کسی نیستم. اگر همه دارایی خویش به مستمندان بخشم و جسم خویش را به آتش بسپارم و از عشق بی‌بهره باشم مرا هیچ سود نخواهد بخشید. عشق بردبار و مهربان است عشق از حسد برکنار است عشق لاف خودستایی نمی‌زند عشق اطوار ناپسند ندارد عشق به اندک چیزی در خشم نمی‌آید و اندیشه شر نمی‌کند و از بی‌عدالتی خشنود نیست اما با حقیقت و راستی شاد و خرم است همه چیز را تحمل می‌کند همه چیز را باور می‌کند و به همه چیز امیدوار است و هیچگاه از پای نمی‌افتد اما پیشگوی‌ها همه شکست می‌خورند و زبان‌ها همه قطع می‌شوند و دانش‌ها در غبار زمان پنهان می‌شوند و دانش ما جزیی است و نبوت ما جزیی است و آنچه جزیی است روی در فنا دارد آنچه می‌ماند ایمان و امید و عشق است و از این هر سه، عشق را برترین مقام است.»
  • «اگر دوزخ مرا بخشند هرگز هیچ عاشق را نسوزم. از بهر آنکه عشق او را صدبار سوخته‌است. سائلی گفت اگر آن عاشق را جرم بسیار بود او را نسوزی؟ گفت نی، که آن جرم به اختیار نبوده باشد که کار عاشقان اضطراری بود نه اختیاری.»
  • «اگر صد آب حیوان خورده باشی// چو عشقی در تو نبود مرده باشی»
  • «اندیشه‌ها، رؤیاها، آه‌ها، آرزوها و اشک‌ها از ملازمان جدائی ناپذیر عشق می‌باشند.»
  • «انسان موظف است که عاشق حقیقت باشد و اظهار آن را به خاطر عشقی که نسبت به آن دارد، از تکالیف حتمی خود بداند.»
  • «اول ازدواج کن، عشق خودش به وجود می‌آید!»
  • «ای باد خوش که از چمن عشق می‌رسی// برمن گذر که بوی گلستانم آرزوست»
  • «ای عشق! تو افسر زندگی و بختِ بیداری.»
  • «این از خصوصیات عشق است که هیچ‌گاه ثابت نمی‌ماند؛ او بدون وقفه رشد می‌کند، درصورتی‌که کاهش نیابد.»
  • «انسان تا وقتی عاشق است که در شکنجه باشد، همینکه راحت شد دیگر عاشق نیست.»
    • دورا
  • «بنگر رنگِ شامگاه را که همانند/ روی عاشقی است که معشوق خود را وداع می‌گوید//
    خورشید زردگونه بدان می‌نگرد/ همانند چهره‌ای است که از غمخواری خراشیده باشد//
    سرخی خود را بر آن خلیج افکنده/ پنداری آزرم عشق با اشکِ دلدادگان درآمیخته//
    به هنگام غروب چون سرخ‌قطره‌ای فرو می‌چکد/ چونان قطرهشرابی است که از سر انگشت ساقی می‌افتد.»
عاشقی پیداست از زاری دل// نیست بیماری، چو بیماری دل - مولوی
  • «با آن نگاه کاونده که جامه را می‌درید، دیگر هیچ چیز نمی‌توانست بر احوال سابق بماند. تیتا با تمام جسم خود دریافت که چگونه آتش عناصر را دگرگون می‌کند، چگونه یک چانه آرد ذرت به یک گرده نان تبدیل می‌شود و چگونه جانی که از آتش عشق گرما نیافته، از زندگی خالیست.»
  • «با دو عالم عشق را بیگانگی // اندر او هفتاد و دو دیوانگی»
  • «برفراز پل، در قلب پاریس، خانه همگی ما، ایستاده‌ام. بر امواج رودخانه، تو را دیدم؛ قلبم را در آب افکندم و در ژرفنای تو غرق گشته و به تو عشق می‌ورزم.»
  • «برو در عشق‌بازی سربرافراز// به کوی عشق نام و ننگ درباز// کزین بهتر خرد را پیشه‌ای نیست// وزین به در جهان اندیشه‌ای نیست»
  • «بشد ز خاطرم اندیشه می و معشوق// برفت از سرم آواز بربط و تنبور»
  • «بشوی اوراق اگر هم‌درس مایی// که علم عشق در دفتر نباشد»
  • «بعضی اشخاص چنان به خود مغرورند که اگر عاشق بشوند به خود بیشتر عشق می‌ورزند تا به معشوق.»
  • «به‌آب دیده خونین نبشته قصه عشق// نظر به‌صفحه اول مکن که تو بر توست»
  • «به خود راه عشق می‌پوئی؟// به چراغ آفتاب می‌جوئی؟»
  • «به‌شهوت، قرب تن با تن ضرور است// میان عشق وشهوت راه دور است»
  • «به‌عالم هر کجا درد و غمی بود// به‌هم کردند و عشقش نام کردند»
  • «به‌گیتی عاشقی بی‌غم نباشد// خوشی و عاشقی باهم نباشد»
  • «بی تو بر جانم جهان بفروختم// کیسه بین کز عشق تو بر دوختم»
  • «بی‌عشق زندگی محال است»
  • «بهتر است آدمی محبوبی داشته باشد و او را از دست بدهد تا اینکه اصلاً به کسی مهر نورزیده باشد.»
  • «پاکشیدن مشکل است از خاک دامن‌گیر عشق// هرکه را چون سرو این‌جا پای در گل ماند، ماند»
  • «پس، سخن از کسی گوئید که نه چندان فرزانه، اما به تمام و کمال عاشق بود.»
  • «پیش مؤمن کی بود این قصه خوار// قدر عشق گوش، عشق گوشوار»
  • «پیوند عشق حقیقی حتی با مرگ گسیخته نمی‌شود، چه رسد به دوری.»
  • «پافشاری در عشق ضعف ما را نشان می‌دهد نه قوت ما را.»
  • «تا دوری نزدیک نتوانی بود. اگر همیشه دور بمانی، عشق خواهد مرد. اگر همیشه نزدیک بمانی، عشق خواهد مرد.»
  • «تو به یک خواری گریزانی ز عشق // تو به جز نامی چه میدانی زعشق»
  • «تا کی بود بهانه و تا کی بود عتاب// این عشق نیست جانی جنگ است و کارزار»
  • «ترجیح می‌دهم در آتش کین آن‌ها نابود گردم، تااین‌که بدون عشق تو تن به ذلت زندگی تسلیم کنم.»
  • «تنها تفاوت بین هوس‌بازی و عشق جاودان در اینست که هوس‌بازی قدری بادوام‌تر است.»
  • «تنها زمان، قادر به درک عظمت عشق است.»
  • «تنها عشق می‌تواند آدمی را از خانه و کاشانه‌اش آواره کند و تنها خاطرهٔ مرد ماهیگیری رعنا می‌تواند آبی دریایی کوچکی را از دریا جدا کند، تا آنجا که روی زمین سنگلاخی خشک بسرد و درد و رنج زمین را نادیده بگیرد.»
  • «ترا می‌خواهم و دانم که هرگز//به کام دل در آغوشت نگیرم//توئی آن آسمان صاف و روشن//من این کنج قفس، مرغی اسیرم»
  • «تجربه به ما می‌آموزد که عشق آن نیست که به هم خیره شویم؛ عشق آن است که هردو به یکسو بنگریم»
  • «توصیف عشق خنده‌دار است. عشق را می‌توان به راحتی احساس کرد، اما در عین حال آنقدر لغزنده است که نمی‌توان درباره‌اش صحبت کرد. درست مانند یک قالب صابون در وان حمام؛ در دستتان می‌ماند مگر اینکه زیاد فشارش دهید.»
  • «تشویش‌ها، رؤیاها، آه‌ها، آرزوها و اشک‌ها از ملازمان جدایی ناپذیر عشق‌اند.»
  • «تا دنیا دنیا بوده وعشق وجود داشته و قوانین آن تقریباً تغییرناپذیر بوده‌است، همواره دست‌ها در گردن‌ها حلقه شده و لب‌ها در جستجوی لب‌ها برخواهند آمد.»
  • «جنت ملا، خور و خواب و سرود// جنت عاشق، تماشای وجود»
  • «جور گل بلبل کشید و برگ گل را باد برد// بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد»
  • «جسم خاک از عشق بر افلاک شد // کوه در رقص آمد و چالاک شد»
  • «خدایا! چه خوشبختی بالاتر از این، هم عاشق و هم معشوق بودن.»
  • «خراب عشق شو کاباد گشتی// غلام عشق شو کازاد گشتی// حدیث عشق انجامی ندارد// خرد جز عاشقی کامی ندارد// منوش از دهر جز پیمانه عشق// میاور یاد جز افسانه عشق// دلی، کو با بتی عشقی نورزد// مخوانش دل که او چیزی نیرزد»
  • «خود را فدای بشریت کردن آسان‌تر از عشق به بشریت است.»
  • «خیال می‌کنم دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی// دچار یعنی عاشق!// و فکر کن چه تنهاست، اگر ماهی کوچک، دچار آبی دریای بی‌کران باشد// چه فکر نازک غمناکی!// دچار باید بود!»
  • «خوشتر از دوران عشق ایام نیست// بامداد عاشقان را شام نیست»
  • «دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد/به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد//در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران/به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد.»
  • «داند او کاو نیک‌بخت و محرم است // زیرکی زابلیس و عشق از آدم است»
  • «در بود و نبود من، اندیشه گمان‌ها داشت// از عشق هویدا شد این نکته که هستم من»
  • «در خرابات خراب عشق تو// یک حریف آب‌دندان کس ندید»
  • «در نگنجد عشق در گفت و شنید // عشق دریایی است قعرش ناپدید»
  • «دنیا میدان بزرگ آزمایش است که هدف آن چیزی جز عشق نیست»
  • «در میان تمام انواع احتیاط، احتیاط در عشق به احتمال برای شادی واقعی کشنده‌ترین است.»
  • «دریای عشق را به حقیقت کنار نیست// ور هست پیش اهل حقیقت کنار اوست»
  • «دست از مس وجود چو مردان ره، بشوی// تا کیمیای عشق بیآبی و زر شوی»
  • «دعوی عشق زهر بوالهوسی می‌آید // دست برسرزدن از هر مگسی می‌آید»
  • «دل هیچ‌گه ز جور تو دل‌ناگران نبود// بارِ گران عشق تو بر دل گران نبود»
  • «دور گردونها به موج عشق دان // گر نبودی عشق بفسردی جهان»
  • «دوستی خالص‌ترین عشق است. دوستی والاترین صورت عشق است جایی که چیزی نمی‌خواهی، شرطی قائل نمی‌شوی، جایی که ایثار کردن عین لذت است. یکی بسیار نصیب می‌برد، اما این اصل نیست، این نصیب خودبه‌خود پیش می‌آید. انسان نیاموخته است که زیبایی‌های تنهایی را دریابد. او همیشه آوارهٔ جستن نوعی پیوند است، می‌خواهد با کسی باشد – با یک دوست، با یک پدر، با یک همسر، با یک فرزند، با یکی و کسی… اما نیاز اساسی آن است که به گونه‌ای فراموش کنی که تنهایی.»
  • «دیرگاهی که مرگش فرارسید، ذره ذره از پیکرش ستاره بساز! آن‌گه طاق نیلگون آسمان را چراغانی خواهد کرد، تا جهان عاشق شب گردد و هیچ انسانی به ستایش خورشید خودپرست ننشیند.»
  • «دیروز، مطیع سلاطین بودیم، و سر برآستانِ امپراطوران داشتیم؛ امروز، حقیقت را می‌ستاییم، و ره عشق می‌پوییم.»
  • «در قضایای عشق فاصله بین پاکی و خطا فقط یک بوسه است.»
  • «در عشق زنان نه تنها دوست دارند غالب شوند، بلکه مایلند مغلوب همگردند.»
  • «در عشق پیروز کسی است که پای به فرار می‌نهد.»
  • «در سقوط افراد در چاه عشق، قانون جاذبه تقصیری ندارد.»
  • «دلم شکسته شد، این بار هم نجات نداد // شراب عشق تو، این کوزهٔ سفالی را»
  • «رابطهٔ جنسی زمانی معنا می‌یابد که با عشق همراه باشد. پس عشق و رابطهٔ جنسی به هم می‌آمیزند؛ و عشق مرکزیت عظیم‌تری است، مرکزیتی والاتر. آن‌گاه که رابطهٔ جنسی به عشق گره می‌خورد، بالا و بالاتر جریان می‌یابد.»
  • «روح عاشق هیچگاه در خانه نیست.»
  • «راه‌های عشق مختلف است ولی به یک نقطه منتهی می‌شود.»
    • آرمان آبل
  • «روی دروازه قلبم چنین نوشتم: «عبور ممنوع»، ولی عشق خنده کنان وارد شد و گفت: من همه جا داخل می‌شوم.»
    • هربرت شیب‌من
  • «زندگی عشق عجب زندگی است// زنده که عاشق نبود زنده نیست»
  • «زندگی در صدف خویش گهر ساختن است// عشق ازین گنبد دربسته برون‌تاختن است»
  • «زندگی خوابی است وعشق رؤیای آن.»
    • آلفرد دو موسه
  • «زندگی گلی است که عشق شهد آن است.»
  • «سرزمینی در جهان نیست که عشق، از عاشقان شاعر نسازد.»
  • «سعدیا عشق نیامیزد و شهوت باهم// پیش تسبیح ملائک نرود دیو رجیم»
  • «سوادی عشق چون بینی بهل سودای عقل از سر// که در گرمای تابستان به تن بار است بارانی»
  • «شرح عشق را من بگویم بر دوام // صد قیامت بگذرد و آن ناتمام // زانکه تاریخ قیامت را حد است // حد کجا آن جا که وصف ایزد است»
  • «شیرین‌ترین چیز در زندگی، عشق زن پاک‌دل به شوهرش می‌باشد.»
  • «پاکدامنی‌ام جز آن پرهیزکاری است که مانعم باشد/و پارسایی تو جز آن نگهبانِ نگهبان توست// من عاشق شده‌ام و خدا می‌داند که/ جز به نگاهی نیاز ندارم، آری! عاشقان گونه‌گون‌اند.»[۳]>
  • «دردی است که پزشکان را به درمانش فراخوانده‌ام/و پزشکی جز اشک‌ها نبود.»[۴]
  • «شراب عشق می‌سازد تو را از سر کار آگه // نه تدقیقات مشائی نه نحقیقات اشراقی.»
  • «صوفیان عشق را علاج همه دردها و کیمیای وجود تعریف کرده‌اند. عشق فقر را به ثروت تبدیل می‌کند، گدا را به شاهزاده، جنگ را به صلح، جهل را به دانش و جهنم را به بهشت مبدل می‌سازد.»
  • «عاشق آشفته فرمان کی برد؟// درد درمان سوز درمان کی برد؟»
  • «عاشقان را همه گر آب برد// خوبرویان همه را خواب برد»
  • «عشق آن بگزین که جمله انبیاء // یافتند از عشق او کار و کیا»
  • «عاشق رؤیاهای خود را خودش می‌سازد.»
  • «عاشقی پیداست از زاری دل// نیست بیماری، چو بیماری دل»
  • «عجب علمی است علم هیئت عشق// که چرخ هشتمش هفتم زمین است»
  • «عشاق دلباخته معمولأ در سکوت به‌سر می‌برند.»
  • «عشق آدمی را به کمال می‌رساند.»
  • «عشق آینه بلند نور است// شهوت ز حصار عشق دور است»
  • «عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست // تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست // اجزای وجودم همگی دوست گرفت // نامیست ز من بر من و باقی همه اوست»
  • «عشق از بزرگ‌ترین و قوی‌ترین مردان، دیوانگان و از دیوانگان، عاقلان دوراندیش به وجود می‌آورد.»
  • «عشق اندر فضل و علم و دفتر و اوراق نیست // هرچه گفت و گوی خلق آن ره، ره عشاق نیست// شاخ عشق اندر ازل دان، بیخ عشق اندر ابد// این شجر را تکیه بر عرش و ثری و ساق نیست»
  • «عشق با درد همراه است – چون رشد را موجب می‌شود. عشق با درد همراه است چون عشق چنین می‌طلبد. عشق با درد همراه است چون عشق دگرگون می‌کند. عشق با درد همراه است، چون در عشق از نو زاده می‌شوی.»
  • «عشق بلایی است که همه خواستارش هستند.»
  • «عشق بهترین نغمه در موسیقی زندگی است. انسانِ بدون عشق، هرگز با همسرایی باشکوه بشریت هم‌نوا نخواهد شد.»
  • «عشق، به زیبایی سرخ‌گل‌های وحشی است؛ دوستی، مانند تیغ‌برگ‌های راج است و در برابر شکوه شکوفه‌های گل سرخ ناچیز. اما کدامین پایدارتر است؟»
  • «عشق به مثابه یک پیوند رخ می‌نماید اما در خلوت ژرف آغاز می‌گردد. هنگامی که به تمامی در تنهایی خود خرسندی، هنگامی که مطلقاً به دیگری نیازمند نیستی، وقتی حضور دیگری یک احتیاج نمی‌نماید، آنگاه است که توانایی دریافت عشق را خواهی داشت. اگر وجود دیگری نیاز تو باشد، تنها می‌توانی بهره‌کشی کنی. تزویر کنی، مسلط شوی، اما عشق نمی‌توانی بورزی.»
  • «عشق به هدف، پادزهر ترس و نگرانی است.»
  • «عشق، پایدارترین قدرت جهان است.»
  • «عشق پرنده ترسوئی نیست که با یک کیش دور شود.»
  • «عشق پیری گر بجنبد سر به‌رسوایی زند.»
  • «عشقت آتش به‌دل کس نزند تا دل ماست// کی به‌مسجد سزد آن شمع که در خانه رواست»
  • «عشق تنها دردی است که بیمار از آن لذت می‌برد.»
  • «عشق تنها قدرتی است که دشمن را به دوست بدل می‌کند.»
  • «عشق جوشد بحر را مانند دیگ // عشق ساید کوه را مانند ریگ // عشق بشکافد فلک را صد شکاف // عشق لرزاند زمین را از گزاف»
  • «عشق چون در سینه‌ام بیدار شد// از طلب، پا تا سرم ایثار شد»
  • «عشق حواس را از دیدن عیوب منع می‌کند.»
  • «عشق حیات عاشق را تشکیل می‌دهد، والا معشوق بهانه‌است.»
  • «عشق، خودرو بی‌نقصی است؛ راننده و سرنشین ناقصند و راه ناهموار.»
  • «عشق در کوه‌کنی داد نشان قدرت خویش// ورنه این مایه هنر تیشه فرهاد نداشت»
  • «عشق را از تیغ و خنجر باک نیست// اصل عشق از باد و خاک و آب نیست»
  • «عشق را با هر دلی نسبت به قدر جوهر است// قطره بر گل شبنم و در قعر دریا گوهر است»
  • «عشق را بنیاد بر ناکامی است// هر که زین می‌سرکشد از خامی است»
  • «عشق را صد ناز و استکبار هست // عشث با صد ناز می‌آید به دست»
  • «عشق سپیده‌دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق.»
  • «عشق، سخت‌ترین سنگ‌ها و صخره‌ها را نرم می‌کند.»
  • «عشق سوهان زد مرا آدم شدم// عالِم کیف و کم عالَم شدم»
  • «عشق سیمرغی است کورا دام نیست// در دو عالم زو نشان و نام نیست»
  • «عشق صیقل می‌زند فرهنگ را»
  • «عشق غریزه مختص خود را دارا است، او می‌داند چه‌گونه در قلبی نفوذ کند.»
  • «عشق قوی‌ترین سپاه‌است زیرا در یک لحظه بر قلب و مغز و جسم حمله می‌کند.»
  • «عشق، کوه را جابه‌جا می‌کند»
  • «عشق: نوعی جنون موقت که با ازدواج یا خارج کردن بیمار از شرایطی که تحت آن به این نارسایی دچار شده‌است، درمان می‌گردد.»
  • «عشق، نیازی به آموزگار ندارد»
  • «عشق نیست، عشق‌ورزیدن است. پیوند نیست، پیوندیافتن است. ترانه نیست، ترانه‌خواندن است. رقص نیست، رقصیدن است.»
  • «عشق و اشتیاق، بال‌های پرنده بلندپرواز خلاقیت است.»
  • «عشق و تواضع، خلعتی برازنده مرشدی پرهیزگار باشد، نه شایسته جاه‌طلبی مغرور.»
  • «عشق‌ورزیدن کافیست، آن‌گاه همه‌چیز لذت‌بخش است.»
  • «عشق و سرفه را پنهان نتوان نمود.»
  • «عشق وسیله‌ای است برای تبدیل تمام دردسرهای کوچک به یک دردسر بزرگ.»
  • «عشق و عاشقی هرچند لطیف و پراحساس ابراز گردد بازهم ریشه در شهوت دارد و بس.»
  • «عشق وقتی به سراغ پیرها می‌رود آن‌ها را جوان می‌کند.»
  • «عشق و مستوری زهم دورند و راه پاکبازی// آن‌کسی آسان رود کین شیشه در بارش نباشد»
  • «عشق و مشک پنهان نمی‌ماند.»
  • «عشق‌هایی کز پی رنگی بود// عشق نبود عاقبت ننگی بود»
  • «عشق هرگز گم نمی‌شود؛ اگر انتظار تلافی آن را نداشته باشید به خودتان بازمی‌گردد و قلبتان را خالص و صاف می‌گرداند.»
  • «عشق هنگامی که شما را می‌پرورد شاخ و برگ فاسد شده را هرس می‌کند.»
  • «عشق یک پیوند است. عاشق و معشوق هر دو تلاش می‌کنند خود باقی بمانند، در پیوند و در عین حال مستقل، چنین است که مبارزه آغاز می‌شود.»
  • «عقل از سودای او کور است و کر// نیست از عاشق کسی دیوانه‌تر»
  • «عقل، بندِ رهروان و عاشقان است ای پسر// بند بشکن، ره عیان اندر عیانست ای پسر»
  • «عقل تا تدبیر و اندیشه کند// رفته باشد عشق تا هفتم سما// عقل تا جوید شتر از بهر حج// رفته باشد عشق بر کوه صفا»
  • «عقل در شرحش چو خر در گل بخفت // شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت»
  • «عقل را قربان کن اندر عشق دوست // عقل‌ها باری از آن سوی است کاوست»
  • «عقل گوید شش‌جهت حد است و بیرون راه نیست// عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها»
  • «عقلی که جهان سوزد یک جلوه بی‌باکش// از عشق بیاموزد آئین جهان‌تابی»
  • «علت عاشق ز علت‌ها جداست // عشق اسطرلاب اسرار خداست»
  • «عمل، بیان قدرت عشق است.»
  • «عشق، جذب دل‌هاست به نیروی مغناطیس زیبایی و کیفیت این جذب، به اندازه‌ایست که هیچ بیانی، توانایی آن را ندارد؛ و از آن، به عباراتی تعبیر می‌شود، که بیشتر، آن را می‌پوشاند. مانند (زیبایی) که درک شدنی است، اما به وصف نمی‌گنجد یا همچون (وزن شعر) است.»
  • «عاشق کسی است که سعی می‌کند بیش از آنچه دوست داشتنی است خود را دوست داشتنی نشان بدهد.»
    • نکولاس شانفور بدون منبع
  • «عشق مانند جنگ است که آغاز کردن آن آسان و پایان دادن آن دشوار است.»
    • ه.ل. منکن بدون منبع
  • «عشق مرضی است که زن مولود آن است.»
    • مادام دو استائل
  • «عاشق حقیقی کسی است که سعادت محبوبش را در نظر داشته باشد.»
    • آلفرد دو موسه
  • «عشق شیرین‌تر از ازدواج است، برای اینکه رمان هم شیرین‌تر از تاریخ است.»
  • «عشق تنها یک جنون نیست بلکه ترکیبی از چندین نوع جنون است.»
  • «عشق درد نیست ولی به درد آرد. بلا نیست ولی بلا بر سر مرد آرد. هرچند مایه راحت است پیرایه آفتست. محبت محب را سوزد نه محبوب را و عشق طالب را سوزد نه مطلوب را.»
    • عبدالله انصاری
  • «عشق روح را تواناتر می‌سازد و انسان را زنده دل نگاه می‌دارد.»
  • «عاشق سعی دارد به هر وسیله‌ای شده محبوب واقع شود از این رو غالباً مضحک است.»
    • سباستین نیکلاس شانفور
  • «عشق را غیبت‌های کوچک تهییج می‌کند و غیبت‌های بزرگ می‌کشد.»
  • «عشق خساراتی را جبران می‌کند که به دوستی ممکن نیست.»
  • «عشق حسرت و اندوه است و خواری// عاشق مشوید اگر توانید»
    • سید حسن غزنوی
  • «عشق وقتی شدید و قوی می‌شود که در راه با عوائق و شکنجه‌ها تصادم کند.»
  • «عشق افسر زندگی و سعادت جاودانی است.»
  • «عشق اگر یک قسم جنون نباشد، عصاره‌ای است از دماغ‌های ضعیف.»
    • کوپرنیک
  • «عشق هم مثل آبله، سل، سرطان و نقرس مرض مزمنی است که انسان عاقل باید از آن پرهیز نماید.»
  • «عشق کور است و عشاق نمی‌توانند کارهای احمقانه‌ای را که مرتکب می‌شوند ببینند.»
  • «عشق خودخواهی دو نفر است.»
    • ضرب‌المثل فرانسوی
  • «عشق، دود و سرفهرا نمی‌توان پنهان کرد.»
    • ضرب‌المثل فرانسوی
  • «عشق جرقه سوزان و سرگردانی است که از قلبی می‌جهد و اخگر خود را در سینه جوشان دیگری جای می‌دهد.»
  • «عاشق محبوبش را مظهر تمام چیزهای برگزیده و نیکو می‌بیند؛ و کم‌کم دایره عشق او از پرستش زیبایی در یک وجود تجاوز کرده، به پرستیدن همه مظاهر طبیعت آغاز می‌نماید.»
  • «عشق چراغ راه زندگی است.»
  • «عشق شبنمی است که از آسمان به غنچه قلب انسان می‌نشیند.»
    • ارسن هوسه
  • «عشق حقیقی آتش مخربی است که شعله خود را به سایر احساسات نیز سرایت می‌دهد و آن‌ها را با یک قوت جدید زنده می‌سازد. از اینجاست که گفته‌اند عشق، قهرمان‌ها خلق می‌کند.»
  • «عشق یک مرض مسری است، هرچه بیشتر از آن بترسیم بیشتر مبتلایش می‌شویم.»
    • شانفور
  • «عشق حکومت ظالمانه‌ای است که هیچ‌کس را عفو نمی‌کند.»
    • پی‌یر کورنی
  • «عشق نزاعی است طولانی بین زن و مرد.»
    • کلود فاور دو ووژلا
  • «عشق یعنی تفاهم کامل بین دو جنس متفاوت.»
    • مادام دو استائل
  • «عشق واقعی مانند جن است که همه از آن صحبت می‌کنند ولی کمتر کسی آن را دیده‌است.»
  • «عشق، خودخواهی متبادله بین زن و مرد است.»
  • «عشق آدمی را از کار می‌اندازد.»
  • «عشق یک سعادت دائمی است.»
  • «عشق حقیقی آن است که پیش از زناشویی و در خلال زناشویی و پس از آن تا هنگامی که زن و شوهر زنده‌اند برقرار باشد، بیشتر شود و کمتر نگردد.»
  • «عشق آتشی است که با چند قطره آب خاموش می‌شود.»
  • «عشق انسان را عاقل و باتجربه می‌کند.»
    • رابرت براونینگ
  • «عشق‌هایی که از قلب سرچشمه می‌گیرد از میان می‌رود ولی عشق‌هایی که سرچشمه‌اش عقل است، همیشه باقی می‌ماند.»
    • جورج نیکولا
  • «عشق و عاشقی همه کس را شاعر پیشه می‌کند.»
  • «عشق از ظرافت زن می‌کاهد و بر ظرافت مرد می‌افزاید.»
  • «عشق و سختی، بهترین وسیلهٔ آزمایش زندگی زناشویی است.»
  • «عشق یعنی احضار موهبتهای جاودان زندگی. اگر عشق ارزشمند بیابدت، هدایتت می‌کند.»
  • «عشق چیزی نیست که آن را پیدا کنید، بلکه عشق است که شما را پیدا می‌کند.»
    • لرتا یونگ[۵]
    • «عشق یعنی امکان انتخاب به معشوق دادن. برای اینکه کسی یا چیزی را به دست آوری رهایش کن.»
    • * اندرو متیوس
  • «عشق آدمیت است گر این ذوق در تو نیست // همشرکتی به خوردن و خفتن دواب را.»
  • «فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم // بنده عشقم و از هر دوجهان آزادم»
  • «فقط در دقایق دیدار و لحظه جدایی می‌توان به‌عظمت عشقِ نهفته در سینه، پی‌برد.»
  • «فرزندانتان از آنِ شما نیستند! آن‌ها پسران و دخترانی هستندکه از خودشیفتگی زندگی، جان گرفته‌اند. آن‌ها به وسیله شما، و نه از شما شکل می‌گیرند، گرچه درکنار شما آسوده‌اند اما در تملک شما نیستند. شما مجازید که عشق خود را به ایشان هدیه کنید، نه افکارتان را، که آن‌ها خود فکورند.»
  • «فیلم مثل زندگی واقعی است: مثل یک جوان عاشق‌پیشه شروع می‌کنیم، بعد بازیگر نقش‌های بزرگ و سرانجام با نقش مضحک پیری به پایان می‌رسد.»
  • «عشق کور نیست بلکه چشم دل را باز می‌کند اما چون بیشتر می‌بیند مشتاق است کمتر متوجه شود.»
  • در سکوت، عشق ورزیدن هم خوش عالمی دارد. عالمی مملو از شعر، مملو از موسیقی و مملو از هزاران چیز لطیف و بی زبان… گاهی از اوقات زبان چشم‌ها، این زبانی که در عین بی زبانی هزار زبان دارد، پیامبر عشّاق می‌شود مخصوصاً عشّاقی که هنوز بکارت روح و صفای دوران کودکی را حفظ کرده و با گستاخی‌ها و پرده‌دری‌هایی که لازمهٔ گذشت زمانست، آشنا نشده‌اند.
  • … ما هر دو، شب‌ها روبروی هم می‌نشستیم و در سکوت به یکدیگر خیره می‌شدیم. سایه‌ها از کنارمان نی گذشتند، زندگی جریان طبیعی خود را طی می‌کرد، ستاره‌ها روی آسمان صاف بحرین برق می‌زدند. و گل‌های منطقهٔ گرمسیر فضا را از عطر تند خود انباشته می‌کردند. ما باز هم به هم نگاه می‌کردیم، با نگاه‌هایی که مثل آتش داغ بود و از چیز مرموز و سنگینی پر شده بود…
  • عشق به نظر من ایثار و ازخودگذشتگی و دوست داشتن یک نفر به خاطر خودش است و نه به خاطر قیافه یا شغل یا ثروت او. روح و شخصیت درونی است که باید دوست داشت و برای همیشه ماندنی است.
    • لیلا فروهر، ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۴/ ۲۶ شهریور ۱۳۸۳؛ پاسخ به پرسش‌های طرفدارانش[۷]
  • «کجا رسد دم عیسی به گرد آن بادی// که بوی گیسوی جانان به عاشقان آورد»
  • «کجا فغان زجغد جنگ و مرغوای او// که تا ابد بریده‌باد نای او// کجاست روزگار صلح و ایمنی// شکفته‌مرد و باغ دلگشای او// کجاست عهد راستی و مردمی// فروغ عشق و تابش صدای او// کجاست دور یاری و برابری// حیات جاودانی و صفای او// زهی کبوتر سپید آشتی// که دل برد سرود جان‌فزای او// رسید وقت آن که جغد جنگ را// جدا کنند سر به‌پیش پای او»
  • «کسی کز عشق خالی شد فسرده است// گرش صد جان بود بی‌عشق مرده‌است»
  • «کمتر عاشق‌ام باش، اما طولانی‌تر عاشقم باش.»
  • «کیست کز عاشقی نشانش نیست// هرکه را عشق نیست جانش نیست»
  • «کسی که عشق می‌کارد، اشک درو می‌کند.»
  • «کوچک‌ترین شراره امید برای زاییدن عشق کافی است.»
  • «کسانی که در عشق تظاهر می‌کنند، زودتر از عشاق واقعی به مقصد می‌رسند.»
    • لانکلوس
  • «کسی که برای محبت حدی قائل می‌شود اصلاً معنی محبت را نفهمیده‌است.»
  • «کار من عشق و بار من عشق است // حاصل روزگار من عشق است.»
  • «گرفتم آن که بلائیست عشق روی بتان// بلا چو عام بود دلکش است و مستحسن»
  • «گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن// شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت»
  • «گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق// کاندرین طوفان نماید هفت دریا شبنمی»
  • «گفت کز چنگ من به ناله رود// باد برخستگانِ عشق درود// عاشق آن شد که خستگی دارد// به درستی شکستگی دارد// عشق پوشیده چند دارم چند// عاشقم، عاشقم به‌بانگ بلند// مستی و عاشقیم برد ز دست// صبر ناید ز هیچ عاشق مست// گرچه برجان عاشقان خواریست// توبه در عاشقی گنه‌کاریست// عشق با توبه آشنا نبود// توبه در عاشقی روا نبود// عاشق آن‌به که جان کند تسلیم// عاشقان را ز تیغ تیز چه بیم»
  • «گفتی که زبهر مجلس افروختنی// در عشق چه حیله هاست اندوختنی
ای بی‌خبر از سوخته و سوختنی// عشق آمدنی بود نه آموختنی»
  • «گم شد جوانیم همه در آرزوی عشق // اما رهی نیافتم آخر به کوی عشق
از حجب و از غرور دل خرده‌سنج من // شد بهره‌ور ز عشق ولی ز آرزوی عشق»
  • «گویند که معشوق تو زشت است و سیاه// گر زشت و سیاه است مرا نیست گناه
من عاشقم و دلم بدو گشته تباه// عاشق نبود زعیب معشوق آگاه»
  • فکر می‌کنم از عشق گفتن حتی اگر تکرار باشد باز هم تازگی خودش را دارد.
    • گوگوش، ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۲/ ۱ مهر ۱۳۹۱؛ مصاحبه با «رادیو فردا»[۸]
  • «لاف وفا مزن که بیادت نداده‌است// یک نکته از کتاب محبت، ادیب تو»
  • «لطافت، نیرومندتر از سختی، آب قوی‌تر از صخره و عشق تواناتر از بی‌رحمی است.»
  • «ما فقط به وسیلهٔ عشق می‌توانیم عقیدهٔ مخالفان خود را تغییر دهیم، نه با تنّفر. تنفر وحشیانه‌ترین شکل خشونت است و خشونت به شخصی که تنفر دارد آسیب می‌رساند نه فردِ موردِ تنفر.»
    • ماهاتما گاندی برگرفته از کتابِ «گزینهٔ گفتارهای گاندی» ترجمه مهشید میرمعزّی، نشر ثالث، سال ۱۳۸۸، ص ۱۸
  • من دوست دارم توجه آدم‌ها را به راستی و درستی و عاشق بودن جلب کنم. شعار نمی‌دهم، ولی می‌خواهم عاشق شدن را به یادشان بیاورم تا بدون هیچ دلیل و فلسفه‌ای با هر حدی که می‌فهمند عاشق باشند. دوست دارم یادشان نرود که عشق مهم‌ترین اتفاق است و می‌تواند خیلی از نیمه‌های خالی را پر کند. ممکن است چیزهای زیادی نداشته باشید، ولی عاشق باشید.
  • دوست دارم به جایی برسم که آن‌قدر قدرت داشته باشم تا بتوانم انسان‌ها را به نقطه‌ای برسانم که به عشق نزدیک شوند.
  • «ما به دنیا آمده‌ایم که دوست‌داشتن و عشق‌ورزیدن را بیاموزیم.»
  • «مادر، یگانه موجودی است که حقیقت عشق پاک را می‌شناسد.»
  • «مرا ز عشق وطن دل به این خوشست که گر// ز عشق هرکه شود کشته، زادهٔ وطن است»
  • «مردم زمانی به‌رماتیسم و عشق واقعی ایمان می‌آورند که به‌آن مبتلا شوند.»
  • «مستی عشق نیست در سر تو// رو که تو مست آب انگوری// رویِ زردست و آهِ دردآلود// عاشقان را گواهِ رنجوری»
  • «ملت عشق از همه دین‌ها جداست // عاشقان را ملت و مذهب خداست»
  • «منادی می‌کند عشق از چپ و راست// که حد هر کمال اینجاست، اینجاست»
  • «من از خوشبختی‌های این جهان بهرمند گردیده‌ام زیرا در زندگی عاشق شده‌ام.»
  • «من در جنگ شرکت کردم، تنها به‌این دلیل که پیوند عشق خود را به‌زندگی مستحکم‌تر نمایم.»
  • «من: دهکده‌ها نبض حقایق هستند / او: مردم ده با تو موافق هستند / ناگاه صدای خیس رعدی پیچید / باران که بیاید، همه عاشق هستند»
  • «من صفای عشق می‌خواهم از او// تا فدا سازم وجود خویش را// او تنی می‌خواهد از من آتشین// تا بسوزاند در او تشویش را»
  • «من معتقدم که عشق به‌یک شخصِ بزرگوار، بیش از هرچیز دیگر به‌انسان فروتنی می‌آموزد.»
  • «ممکن است که طفل در هنگام تولد زیبا باشد، لکن دلربایی وقتی آغاز می‌شود که دل گرفتار عشق می‌گردد.»
  • «مپرس از عشق و از نیرنگی عشق/بهر رنگی که خواهی سر بر آرد//درون سینه بیش از نقطه ئی نیست/چو آید بر زبان پایان ندارد.»
  • «ناصح‌ام گفت: بجز غم چه هنر دارد عشق؟ // برو ای خواجهٔ عاقل، هنری بهتر از این؟»
  • «نوبت عشاق ندارد غزل// قول بزرگان نبود جز عمل»
  • «نیست اندر عنصرش حرص و هوا // نور مطلق زنده از عشق خدا»
  • «نیست پروا تلخ‌کامان را ز تلخی‌های عشق// آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است»
  • «نخستین عشق توأم با کمی حماقت و مقداری زیادی کنجکاوی است.»
  • «وای آن، کو به‌دام عشق آویخت// خنک آن، کو زدام عشق رهاست// عشق بر من در عنا بگشود// عشق سرتابه‌سرعذاب و عناست»
  • «وز هوس وز عشق این دنیای دون // چون زنان مر نفس را بودن زبون»
  • «وقتی کمتر سزاوارم، به من عشق بورز، که آن‌زمان نیازمندترم.»
  • «و عشق ٫تنها عشق - تو را به گرمی یک سیب می‌کند مهمان»
  • «وقتی بخواهیم در مورد عشق منطقی فکر کنیم، عشق واقعیت خود را از دست می‌دهد»
  • «وقتی از عشق صحبت می‌کنیم، حتماً یک زن وجود دارد و یک مرد که این ساده‌ترین نوع عشق است. بعد عشق مادر و پدر به فرزندان و همین‌طور عشق به نزدیکان و بعد از آن هم عشق به هم‌نوع وجود دارد که در روان‌شناسی، آدم‌ها به خاطر هم‌نوعشان از چیزهایی می‌گذرند.»
  • [ادامه] «انسان مجموعه‌ای از جنسیت، عاطفه، رفتارهای متناقض، متضاد یا همگون است. به‌تعبیری، اگر نفسش در زیر عقل او قرار بگیرد، آدمی فرهیخته می‌شود و اگر نفس او غالب شود، در مرتبه پایین‌تر و نازل‌تری قرار می‌گیرد. آن کسی که اصلاً عشق ندارد، انسان نیست، حیوانات عشق ندارند بلکه غریزه دارند. پس مرتبه نازل‌تر عشق، غریزه بشری نسبت به جنس مخالف است.»
  • «همچو کوره عشق را سوزیدنی‌ست// هر که او زین کور باشد کودنی‌یست»
  • «هر چه جز عشق خدای احسن است // گر شکر خواری است آن جان کندن است»
  • «هر آن‌کسی که در این حلقه نیست زنده به‌عشق// بر او نمرده به فتوای من نماز کنید»
  • «هر سحر از عشق دمی می‌زنم // روز دگر می‌شنوم بر ملا»
  • «هر انسانی با آگاهی کامل به آیین عشق، به این سیاره خاکی پا می‌گذارد. مشکل شما هر چه باشد، امتحان محبت است. اگر بتوانید از راه محبت در این آزمایش پیروز شوید، مسئله شما حل خواهد شد. اگر نه، آنقدر به درازا خواهد کشید تا از راه محبت، مسئله خود را حل کنید. زیرا مشکل شما مجالی برای تشرف به آیین عشق است.»
  • «هرچه گویم عشق را شرح و بیان//چون به‌عشق آیم خجل باشم از آن//چون قلم اندر نوشتن می‌شتافت//چون به‌عشق آمد قلم برخود شکافت//چون سخن در وصف این حالت رسید//هم قلم بشکست و هم کاغذ درید»
  • «هر دلی کان به عشق مایل نیست// حجره دیو دان، که آن دل نیست// دل بی‌عشق، چشم بی‌نور است// خود ببین، حاجت دلایل نیست// بی‌دلان را جز آستانه عشق// در ره کوی دوست منزل نیست// هرکه از عشق بی‌خبر باشد// اندرین ره، به سان خر باشد// آب در میوهٔ خرد عشق است// بلکه آب حیات خود عشق است»
  • «هرشخصی دو بار می‌میرد، یک بار آنگاه که عشق از دلش می‌رود و بار دیگر زمانی که زندگی را بدرود می‌گوید، اما وداع با زندگی در برابر مرگ عشق، ناچیز است.»
  • «هرکسی را نتوان گفت که صاحب‌نظر است// عشق‌بازی دگر و نفس‌پرستی دگر است»
  • «هرکه را جامه زعشقی چاک شد// او زحرص و عیب کلی پاک شد»
  • «هرکه را نبض عشق می‌نجهد// گر فلاطون بود، تواش خر گیر// هر سری کو ز عشق پر نبود// آن سرش را زدم مؤخر گیر»
  • «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به‌عشق// ثبت است بر جریده عالم دوام ما»
  • «هزار جهد نمودم که سرّ عشق بپوشم//نبود بر سر آتش میسّـرم که نجوشم»
  • «هفت شهر عشق را عطار گشت// ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم»
  • «همان‌طور که عشق‌های حقیقی کمیاب است دوستی‌های حقیقی نیز کمیاب است.»
  • «همه این‌ها مد هستند: ترس از خدا یک نوع مد است، همچنین عشق و ژیپون و حلقه‌انداختن در بینی.»
  • «همه
لرزش دست و دلم
از آن بود
که عشق
پناهی گردد
پروازی نه
گریزگاهی گردد.
آی عشق، آی عشق
چهرهٔ آبیت پیدا نیست.»
  • «هر که را جامه زعشقی چاک شد // او حرص و جمله عیبی پاک شد»
  • «هیچ خدمتی صادقانه‌تر از خدمت عاشق به معشوق نیست.»
  • «هرکه را کن مکن و هوش و خرد در کار است // مشنو از وی سخن عشق که او هشیار است .»
  • «یک ذره خشم شعله عشق را تیزتر می‌کند.»
  • «یک قصه بیش نیست غم عشق و وین عجب// از هر زبان که می‌شنوم نامکرر است»
  • «یک مرد با هر زنی می‌تواند خوشبخت زندگی کند تا زمانی‌که عاشق نشده‌است.»
  • «یکی از معجزات عشق این است که ما در دردهای آن نیز لذتی حس می‌کنیم. عشاق حقیقی، حال فراموشی وبی‌علاقگی را که احساس درد را از میان برمی‌دارد، بزرگ‌ترین بدبختی می‌شمارند.»
  • «یا رب! چه فرخ طالعند آنانکه در بازار عشق // دردی خریدند و غم دنیای دون بفروختند.»

پیوند به بیرون

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
عشق
دارد.
معنای واژهٔ
عشق
را در ویکی‌واژه ببینید.
در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ
عشق
موجود است.
  1. «انظُر إلی لَونِ الأصیلِ کأنّه». موسوعة الأدب العربي. 
  2. http://ganjoor.net/moulavi/shams/ghazalsh/sh563/
  3. «یقر بعینی ان اری لک منزلاً». موسوعة الأدب العربي. 
  4. «الدمع مذ بعد الخلیط قریب». موسوعة الأدب العربي. 
  5. http://www.brainyquote.com/quotes/quotes/l/lorettayou195830.html
  6. فرامرزی، عبد الرحمن. خاطرات استاد عبدالرحمن فرامرزی. تهران، ۱۳۷۷. ۲۱۱. شابک ‎۹۶۴۶۵۵۵۱۲۸. 
  7. «لیلا فروهر به پرسش‌های شما پاسخ داد». بی‌بی‌سی، ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۴. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۲۵ ژانویه ۲۰۲۱. 
  8. «گوگوش: سعی کردم در آلبوم جدید عشق بیشتر باشد تا غم». رادیو فردا، ۱ مهر ۱۳۹۱. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۵ ژوئیه ۲۰۱۹. 
  9. «مهدی یراحی: اجازه بدهید من وجه غمگین پاپ را داشته باشم». جام جم آنلاین، ۱۲ آذر ۱۳۹۲. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۳۱ اوت ۲۰۲۳. 
  10. http://ganjoor.net/iqbal/payam-mashregh/sh66/
  11. https://web.archive.org/web/20150821010528/http://sharghdaily.ir:80/News/70623/دوره-صنف‌زدگی-پایان-یافته
  12. https://web.archive.org/web/20150821010528/http://sharghdaily.ir:80/News/70623/دوره-صنف‌زدگی-پایان-یافته