پرش به محتوا

فرزند مریم

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
فرزند مریم
تصویر توسط اسکار هرورت
قصهٔ فولکلور
نامفرزند مریم
اطلاعات
Aarne-Thompson groupingآتی‌یو ۷۱۰
کشورآلمان
منتشرشده درقصه‌های برادران گریم

فرزند مریم (به آلمانی: Marienkind) یک افسانه آلمانی است که توسط برادران گریم در کتاب قصه‌های برادران گریم در سال ۱۸۱۲ گردآوری شده است. این داستان در دسته‌بندی آرنه–تامپسون–اوتر از نوع ۷۱۰ است.[۱]

این داستان توسط برادران گریم در اولین جلد قصه‌های برادران گریم در سال ۱۸۱۲ منتشر شد و در نسخه‌های متوالی فقط اندکی تغییر کرده است.[۱]

در نسخه‌های دیگر این داستان، طرح داستان ثابت است، اما مضامین مذهبی داستان کم‌اهمیت می‌شوند و مریم باکره و دیگر شخصیت‌های مسیحی داستان جای خود را به پری می‌دهند.[۲]

برادران گریم به شباهت داستان به افسانه ایتالیایی دختری با چهره بز و افسانه نروژی لیسی و مادرخوانده‌اش اشاره کردند.[۳][۴]

داستان

[ویرایش]

یک هیزم‌شکن فقیر و همسرش یک دختر سه ساله داشتند که نمی‌توانستند به او غذا بدهند. مریم باکره به هیزم شکن ظاهر شد و قول داد که از کودک مراقبت کند، بنابراین آنها کودک را به او دادند. او با خوشحالی در بهشت بزرگ شد. یک روز مریم باکره مجبور شد به سفر برود و کلیدهایی را به دختر داد و به او گفت که می‌تواند دوازده در را باز کند اما در سیزدهم را نه. او دوازده در اول را باز کرد و رسولان را پشت سر آنها یافت. سپس در سیزدهم را باز کرد. پشت آن تثلیث بود و انگشتش با طلا آغشته شده بود. او سعی کرد آن را پنهان کند و سه بار دروغ گفت و مریم باکره گفت که دیگر نمی‌تواند به خاطر نافرمانی و دروغگویی خود باقی بماند.

او به خواب رفت و از خواب بیدار شد و خود را در یک جنگل یافت. او با زاری از بدبختی خود، در درختی توخالی زندگی می‌کرد، از گیاهان وحشی می‌خورد و تمام لباس‌های خود را پاره می‌کرد تا اینکه برهنه شد. یک روز پادشاهی او را زیبا اما ناتوان در گفتار یافت. او را به خانه برد و با او ازدواج کرد.

یک سال بعد صاحب یک پسر شد. مریم باکره ظاهر شد و از او خواست که اعتراف کند که در را باز کرده است. او دوباره دروغ گفت، باکره پسرش را گرفت و مردم زمزمه کردند که او کودک را کشته و خورده است. سالی دیگر صاحب پسری شد و مثل قبل رفت. سال سوم او صاحب یک دختر شد و مریم باکره او را به بهشت برد و پسرانش را به او نشان داد، اما او اعتراف نکرد. این بار شاه نتوانست اعضای شورای خود را مهار کند و ملکه به اعدام محکوم شد. هنگامی که او را به چوب آوردند، او پشیمان شد و آرزو کرد کاش می‌توانست قبل از مرگ اعتراف کند. مریم باکره فرزندانش را بازگرداند، قدرت تکلم را به او بازگرداند و بقیه عمر را به او شادی بخشید.

منابع

[ویرایش]
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ Ashliman, D. L. (2002). "Mary's Child". University of Pittsburgh.
  2. Lily Owens, ed. (1981). The Complete Brothers Grimm Fairy Tales. pp. 7–10. Avenel Books. شابک ‎۰−۵۱۷−۳۳۶۳۱۶
  3. Jacob and Wilhelm Grimm. Hunt, M. (transl.) Household Tales "Notes: Our Lady's Child"
  4. von Franz, Marie-Louise (1999). Archetypal Dimensions of the Psyche. Boston and London: Shambhala. p. 174. ISBN 1-57062-133-0.

پیوند به بیرون

[ویرایش]